ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) عثمان بن احمد الهروی. صاحب لباب ذکر او آورده و رباعیهای ذیل را بدو نسبت کرده است:
معشوقه که عمرش چو غمم باد دراز
امروز تلطفی دگر کرد آغاز
بر چشم من افکند دمی چشم و برفت
یعنی که نکوئی کن و در آب انداز.
دی گفتمش ای گشته دل از مهر تو خون
بر سیب تو چیست نقطهء غالیه گون
گفتا ز لطافتی که در سیب من است
آن دانه بود که مینماید ز درون.
معشوقه که عمرش چو غمم باد دراز
امروز تلطفی دگر کرد آغاز
بر چشم من افکند دمی چشم و برفت
یعنی که نکوئی کن و در آب انداز.
دی گفتمش ای گشته دل از مهر تو خون
بر سیب تو چیست نقطهء غالیه گون
گفتا ز لطافتی که در سیب من است
آن دانه بود که مینماید ز درون.