تبرض
[تَ بَرْ رُ] (ع مص) به اندک معیشت روزگار گذرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). اندک اندک روزگار گذاشتن. (زوزنی). || تبرض چیزی؛ اندک اندک گرفتن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || تبرض آب؛ مکیدن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط): مافیهِ الاَّ شُفافه لاتفضلُ الاّ عن التبرض؛ ای الترشف. و در حدیث: ماء قلیل یتبرّضهُ الناس تبرُّضاً؛ ای یأخذونهُ قلی قلی. (اقرب الموارد).