تأجل
[تَ ءَجْ جُ] (ع مص) گله گله شدن گاو دشتی و آهو و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ||پس ماندن گلهء گاوان. ||درنگ کردن و جمع شدن قوم از جاها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد آمدن قوم بر چیزی. (از اقرب الموارد). ||گرد آمدن آب در آبگیر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ||مهلت خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).