تافته

معنی تافته
[تَ / تِ] (ن مف / نف) تابیده. (فرهنگ رشیدی). روشن. (فرهنگ نظام). پرتو انداختن آفتاب و ماه و ستارگان و چراغ و آتش. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). پرتواندازنده مانند آفتاب و ماه و ستاره و چراغ و آتش. (ناظم الاطباء)(1):
سه من تافته بادهء سالخورد
به رنگ گل نار یا زرّ زرد.فردوسی.
بیا ساقی آن زیبق تافته
بشنگرف کاری عمل یافته.نظامی.
||برفروخته. (فرهنگ رشیدی). برافروخته از حرارت آفتاب و تابش آتش. (از برهان). گرم شدن چیزی از حرارت آفتاب و آتش. (آنندراج) (انجمن آرا)(2). گرم شده. (فرهنگ خطی کتابخانهء مؤلف) : امیّه دست و پای بلال بسته بود و سنگ تافته بر شکم او نهاده بود و گفت مسلمان نباید شدن و بلال همی گفت: الله احد، الله احد. (ترجمهء طبری بلعمی).
چو باران نبودی جگرتافته
بدندی لب از تشنگی کافته.اسدی.
گر بترسی ز تافتهء دوزخ
از ره طاعت خدای متاب.ناصرخسرو.
در سایهء دین رو که جهان تافته ریگی است
با شمع خرد باش که عالم شب تار است.
ناصرخسرو.
||برافروخته و گرم شده بسبب قهر و غضب. (از برهان) (از ناظم الاطباء). گرم شدن بسبب قهر و غضب. (آنندراج) (انجمن آرا). ||گرم شده بسبب تب. (از برهان) (از ناظم الاطباء). ||آزرده از غم و اندوه و جز آن. (فرهنگ جهانگیری) (برهان). کوفتهء غم و اندوه. (فرهنگ رشیدی). آزرده. (شرفنامهء منیری). مکدر. (برهان) (شرفنامهء منیری). مغموم و اندوهگین و مکدرشده. (ناظم الاطباء): اول آیتی که از عیسی پیدا آمد آن بود که آن دهقان را دزدی کردند و دینار بسیار از وی ببردند و او ندانست که این دینارها که برد و تافته شد و شب بخانهء وی جز درویشان نبودندی ندانست تا کرا تهمت کند و مردمان نیز تافته شدند و عیسی چون مردمان را تافته دید گفت چه بوده است... (ترجمهء طبری بلعمی).
به خواب و به بیداری و رنج و ناز
از این بارگه کس مگردید باز
مگر آرزوها همه یافته
مخسبید یک تن ز ما تافته.فردوسی.
عذرها سازی و آن را همه تأویل نهی
تا کنی بی سببی تافته ای را شادان.فرخی.
دل تافته مدار و بر ابرو گره مزن
از بهر بوسه ای که ز تو خواهم ای نگار.
فرخی.
||آزرده از کوفت راه و سواری. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء). کوفتهء راه. (فرهنگ رشیدی) :
همه خسته و مانده و تافته
ز بس تشنگی کام برتافته.
اسدی (از فرهنگ جهانگیری).
||برگشته. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ خطی کتابخانهء مؤلف) (ناظم الاطباء). برگردیده. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء). روی گردانیده. بعربی معطوف. (برهان) (ناظم الاطباء) :
گر بمثل جا کند(3) در پس آئینه شخص
بیند تمثال خویش تافته رو بر قفا.
حسین ثنائی (از فرهنگ جهانگیری).
||پیچیده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانهء مؤلف) (ناظم الاطباء). ||موی زلف و گیسو و ریسمان و امثال آن را گویند که تاب داده باشند. (فرهنگ جهانگیری). موی زلف و گیسو و ریسمان و ابریشم و هر چیز که آن را تابیده باشند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). زلف و ریسمان تاب داده. (فرهنگ رشیدی). ریسمان تاب داده یعنی تابیده را نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) :
حلقهء جعدش پر تاب و گره
حلقهء زلفش از آن تافته تر.فرخی.
دمش چون تافته بند بریشم
سمش چون ز آهن و پولاد هاون.
منوچهری.
تنم از اشک به زررشتهء خونین ماند
هیچ زررشته از این تافته تر، کس را نی.
خاقانی.
بموی تافته پای دلم فروبستی
چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب.
سعدی.
رجوع به تافته شود. ||نوعی از بافتهء ابریشمین است. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از بافته و پارچهء ابریشمی. (از فرهنگ رشیدی) (برهان) (ناظم الاطباء). پارچهء ابریشمی که از آن لباس کنند. (آنندراج) (انجمن آرا). یک قسم پارچهء لطیف ابریشمی. (فرهنگ نظام). قماش ابریشمی. (غیاث اللغات). قز(4) که آن جامهء ابریشمین است. (شرفنامهء منیری). محمّد معین در حاشیهء برهان آرد: گورانی «تافته»(5)، گیلکی «تفته»(6)معرب آن «تفتا» و در مصر «تفته»(7):
نگشتی کسی از گدا تافته
زر و سیم دادیش و هم تافته.
(مؤلف شرفنامهء منیری).
آسمان خرگه و زیلوست زمین خارا کوه
اطلس و تافته دان مهر و مه پرانوار.
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص11).
یک زمان نرمدست گشت و حریر
یک زمان تافته شد و والا.
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص21).
از جیب تافته چون لؤلوی دکمه تابد
گویم مگر ثریا در ماه کرده منزل.
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص31).
||جامه ای را گویند که از کتان بافته باشند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به تافتن و تابیدن و ترکیبات آنها شود.
(1) - بجز مؤلف فرهنگ رشیدی و فرهنگ نظام که کلمه را صحیح معنی کرده اند، دیگر فرهنگ نویسان آن را بمعنی مصدری و صفت فاعلی آورده اند.
(2) - معنی مصدری صحیح نیست.
(3) - در آنندراج و انجمن آرا: جا کنی.
(4) - کژ. کج.
(5) - tafta.
(6) - tafta. (7) - رجوع به «تفسیر الالفاظ الدخیله فی اللغه العربیه مع ذکر اصلها» شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.