پیوندی
[پَ / پِ وَ] (حامص) خویشی. قرابت سببی و نسبی : پس انوشروان... با او صلح کرد و دختر او را بخواست و قرار دادند که ماوراءالنهر یا فرغانه انوشروان را باشد بسبب پیوندی... (فارسنامهء ابن البلخی چ اروپا ص94).
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است.مولوی.
|| (ص نسبی) منسوب به پیوند. باپیوند. || پیوندیافته (درخت). درخت که آنرا از درختی دیگر یا از نوع بهتر آن پیوند کرده باشند. || مقابل نرک. مقابل نر. هر میوه که با پیوند بعمل آمده است. که با پیوند بهتر شده باشد (درخت یا میوه). میوه ای که درخت آن پیوند شده باشد. || (اِ) قسمی زردآلوی از جنس مرغوب. || قسمی قیسی خشک. || قسمی گوجه. || قسمی گوجهء سرخ درشت. || قسمی گوجهء درشت خشک کرده. گوجهء برقانی. قسمی آلوی درشت و شیرین خشک که در خورش کنند. || سوری پرپر. قسمی گل سرخ پُرپَر(1). قسمی گل سرخ که آنرا در قدیم صدبرگ نامیدندی و عرب ورد مضاعف گوید. || (ص) وصله زده. وصله دار.
- جامهء پیوندی؛ جامهء درپی کرده یعنی وصله زده و پینه دار. مرقع.
.(گل گلاب)
(1) - Rosa galiica.
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است.مولوی.
|| (ص نسبی) منسوب به پیوند. باپیوند. || پیوندیافته (درخت). درخت که آنرا از درختی دیگر یا از نوع بهتر آن پیوند کرده باشند. || مقابل نرک. مقابل نر. هر میوه که با پیوند بعمل آمده است. که با پیوند بهتر شده باشد (درخت یا میوه). میوه ای که درخت آن پیوند شده باشد. || (اِ) قسمی زردآلوی از جنس مرغوب. || قسمی قیسی خشک. || قسمی گوجه. || قسمی گوجهء سرخ درشت. || قسمی گوجهء درشت خشک کرده. گوجهء برقانی. قسمی آلوی درشت و شیرین خشک که در خورش کنند. || سوری پرپر. قسمی گل سرخ پُرپَر(1). قسمی گل سرخ که آنرا در قدیم صدبرگ نامیدندی و عرب ورد مضاعف گوید. || (ص) وصله زده. وصله دار.
- جامهء پیوندی؛ جامهء درپی کرده یعنی وصله زده و پینه دار. مرقع.
.(گل گلاب)
(1) - Rosa galiica.