پیمانه

معنی پیمانه
[پَ / پِ نَ / نِ] (اِ) هرچه بدان چیزی پیمایند. چیزی که غله و جز آن بدان کیل کنند. ظرفی که بدان چیزها پیمایند. (برهان). منا. صاع. صواع. کیله. معیار. عدل. مکیل. مکیله. مقلد. (منتهی الارب). صوع. مده. کیل. مکیال. قفیز. (دهار). صاحب انجمن آرا آرد: پیمانه بسبب تفاوت امکنه و ازمنه متفاوت است و تغییرپذیر ولیکن در عرب به این ترتیب مضبوط است: مکوک، پیمانه ای است که آن سه کیلجه و کیلجه یک من و هفت ثمن من و من دو رطل است و رطل دوازده اوقیه و اوقیه یک استار و دو ثلث استار و استار چهار مثقال و نیم و یک مثقال یک درهم و سه سبع درهم و درهم شش دانق و دانق دو قیراط و دو طسوج و طسوج دو حبه است و حبه سدس ثمن درهم که جزوی است از چهل و هشت جزو درهم - انتهی :
آنچه بخروار ترا داده اند
با تو نه پیمانه بجا نه(1) قفیز.کسائی.
گر ترا دسترس فزونستی
زر بپیمانه می ببخشی و من.فرخی.
کم بینک پیمانه و ترازو
هر گز نشود پاک ز آب زمزم.ناصرخسرو.
پیمانهء این چرخ را همه نام
معروف به امروز و دی و فردا.ناصرخسرو.
خرد پیمانهء انصاف اگر یک بار بردارد
بپیماید مر آن چیزی که دهقان زیر سردارد.
ناصرخسرو.
جز سخته و پیموده مخر چیز که نیکوست
کردن ستد و داد به پیمانه و میزان.
ناصرخسرو.
و پیمانه راست داشتن ترازو. (مجمل التواریخ و القصص).
قلم بیگانه بود از دست گوهر بار او لیکن
قدم پیمانهء نطق جهان پیمای او آمد.
خاقانی.
پیمود نیارم بنفس خرمن اندوه
با داغ تو پیمانه ز خرمن چه نویسد.خاقانی.
گل پیمانه در دستش ز خجلت غنچه میگردد
به عارض تا فتاد از تاب می گلهای خندانش.
خاقانی.
مانده ترازوی تو بی سنگ و دُر
کیل تهی گشته و پیمانه پُر.نظامی.
غریبی گرت ماست پیش آورد
دو پیمانه آب است و یک کمچه دوغ.
سعدی.
بکوی گدایان درش خانه بود
زرش همچو گندم بپیمانه بود.سعدی.
سندری؛ پیمانهء بزرگ. سندره؛ نوعی از پیمانهء بزرگ. سدیس؛ نوعی از پیمانه. قباع؛ پیمانهء بزرگ. (منتهی الارب). قسطاس؛ پیمانهء بزرگ. (دهار). من؛ پیمانه ای است. مکوک؛ پیمانه ای که در آن یک و نیم صاع گنجد. کرّ؛ پیمانهء خواربار که مر اهل عراق راست. جمم؛ آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پری. جمام؛ پرکردن پیمانه را تا سر. پیمانهء سر برآورده بعد پُری. مدی؛ پیمانهء شامیان و مصریان. جمجمه؛ نوعی از پیمانه است. جمّ؛ پر کردن پیمانه را تا سر. جراف؛ نوعی از پیمانه. کیل غُذارم؛ پیمانهء تخمینی. غور پیمانه ای است مقدار دوازده سخ، مراهل خوارزم را. غراف؛ پیمانه ای است بزرگ. قسط پیمانه ای که نیمهء صاع باشد. مختوم؛ پیمانهء صاع. خطر؛ پیمانهء کلان برای غله. (منتهی الارب). || جام. پیالهء باده خوری. رطل. (دهار). مده. (منتهی الارب). قدح شرابخواری. (برهان). ناطل. (زمخشری) (منتهی الارب). آوند شراب :
گر جور کرد یار دگر بار سوی او
میخواره وار از سر پیمانه ها شدم.
ناصرخسرو.
عاقل شیردلی باده مگیر
حیض خرگوش به پیمانه مخور.خاقانی.
گفت دو پیمانه کمتر ای عمو
تا روی آزاده چون من کو به کو.عطار.
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم.
سعدی.
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد.
حافظ.
مرا به دور لب دوست هست پیمانی
که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه.حافظ.
صاحب انجمن آرا گوید که از شعر ذیل اوحدی بر می آید که پیمانه بزرگتر از قدح باشد :
عاشقان دردکش را دردی میخانه ده
از قدح کاری نیاید بعد ازین پیمانه ده.
اوحدی.
دردق؛ پیمانه ای است می را. سقایه؛ دورق؛ پیمانهء شراب. فیهج ؛ پیمانهء من. (منتهی الارب). || مجازاً، خود شراب. (فرهنگ نظام) :
سخنوران ز سخن پیش تو فرومانند
چنان کسی که به پیمانه خورده باشد بنگ.
فرخی.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
|| نزد صوفیه چیزی را گویند که در وی مشاهدهء انوار غیبی کنند و ادراک معانی یعنی دل عارف. (کشاف اصطلاحات الفنون).
(1) - اصل: ... پیمانه بماند و. (متن تصحیح قیاسی است).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.