پیل

معنی پیل
(اِ)(1) فیل. کلثوم. مَرْدی. عرداد. (منتهی الارب). بر وزن و معنی فیل است. (آنندراج). رجوع به فیل شود :
نیل دهنده تویی بگاه عطیت
پیل دمنده بگاه کینه گزاری.رودکی.
و اندر دشتها و بیابانهای وی (هندوستان) جانوران گوناگونند چون، پیل و گرگ و طاووس و کرکری و طوطک و شارک و آنچه بدین ماند. (حدود العالم). و اندر وی (نوبین به هندوستان) پیلانند عظیم با قوت چنانک در هندوستان جائی دیگر نیست. (حدود العالم).
تا صعوه بمنقار نگیرد دل سیمرغ
تا پشه نکوبد به لگد خرد، سر پیل.منجیک.
ز پیکان چنین گشت خرطوم پیل
که گفتی شد از خستگی بیل نیل.فردوسی.
ز پای اندر آمد نگون گشت طوس
تو گفتی ز پیل ژیان یافت کوس.فردوسی.
هماورد او بر زمین پیل نیست
چو گرد پی اسب او نیل نیست.فردوسی.
که بر پیل شیران نگیرند راه.فردوسی.
و زآن سو بیامد سپهدار طوس
ببستند بر کوههء پیل کوس.فردوسی.
چو خسرو گوپیلتن را بدید
سرشکش ز مژگان به رخ بر دمید.فردوسی.
هم این زابلی نامبردار مرد
ز پیلی فزون نیست اندر نبرد.فردوسی.
دگر پیل جنگی هزار و دویست
که گفتی ازان بر زمین جای نیست.
فردوسی.
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ و اسب و رفتار فرزین و شاه.فردوسی.
گر زانکه خسروان را مهدی بود بر استر
خنیاگران او را پیلست با عماری.
منوچهری.
یا بکشدشان به پیل یا بکشدشان به تیر
یا بگذارد بتیغ، یا بگدازد بغم.منوچهری.
همچنان باز از خراسان آمدی بر پشت پیل
کاحمد مرسل بسوی جنت آمد از براق.
منوچهری.
پیلبان را روزی اندر خدمت پیلان بود
بندگان را روزی اندر خدمت شاه زمین.
منوچهری.
از پشه عنا و الم پیل بزرگ است
وز مور فساد بچهء شیر ژیان است.
منوچهری.
پیلان ترا رفتن با دست و تن کوه
دندان نهنگ و دل و اندیشهء کندا.عنصری.
ناید زور هزبر و پیل ز پشه
ناید بوی عبیر و گل ز سماروغ.عنصری.
چون بدو نزدیک شدند خواست که پسر خویش را بکشد بدست خویش... پسرش بر پیلی بود بربودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص441). پیلی چند بداشته و رسول و خادم را در دهلیز فرود آوردند. (تاریخ بیهقی ص376). خلعتی با نام که در آن پیل نر و ماده بود، پنج زنجیر خوارزمشاه را. (تاریخ بیهقی ص344). مهد پیل راست کردند و شبگیر وی را در مهد بخوابانیدند. (تاریخ بیهقی ص357). خیمه و خرگاه و سرا پردهء بزرگ زده او را از پیل مهد فرو گرفتند. (تاریخ بیهقی ص357). او و گروهی با این بیچاره کشته شدند و بر دندان پیل نهادند. (تاریخ بیهقی ص382). با ایشان پنج پیل می آوردند سه نر و دو ماده. (تاریخ بیهقی ص424). امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی. (تاریخ بیهقی). شرط آن است که... دو هزار غلام... پانصد پیل خیارهء سبک جنگی بزودی نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی). در یک شب علوی زینبی را که شاعر بود یک پیل بخشید. (تاریخ بیهقی) . آنچه خواسته آمده است از غلام و اسب و پیل و اشتر و سلاح فرستاده آید. (تاریخ بیهقی ص233).
موری تو و فلک بمثل ژنده پیل مست
دارد هگرز طاقت با پیل مست مور.ناصرخسرو.
میش و بز و گاو و خر و پیل و شیر
یکسره زین جانور اندر بلاست.ناصرخسرو.
و نهصد و پنجاه پیل جنگی داشت. (فارسنامهء ابن البلخی چ اروپا ص103).
که بود آنکس که پیل آورد وقتی بر در کعبه
که مرغش سنگباران کرد و دوزخ شد سرانجامش.
خاقانی.
خود سپاه پیل در بیت الحرم گو پامنه
خود قطار خوک در بیت المقدس گو میا.
خاقانی.
نیست چون پیل مست معرکه لیک
عنکبوتی است روی بر دیوار.خاقانی.
خود باش انیس خود مطلب کس که پیل را
هم گوش بهتر از پر طاوس پشه ران.
خاقانی.
اقبال او خزران ستان، باعدل شه همداستان
پیل آرد از هندوستان، آنگه به خزران پرورد.
خاقانی.
از استخوان پیل ندیدی که چربدست
هم پیل سازد از پی شطرنج و پادشا.
خاقانی.
پیل را مانم که چون جستم ز خواب
صحبت هندوستان خواهم گزید.خاقانی.
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرا رسد
در حال استخوانش بیرزد بدان بها.خاقانی.
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
پوستشان از سر برون آرم که مارند از لقا.
خاقانی.
گر اول به پیلی کنی قصد سنگ
هم آخر بمرغی شوی سنگسار.خاقانی.
چرخ را ز آه من زیان چه بود
پیل را از پشه لگد چه رسد.خاقانی.
گر شتری رقص کن اندر رحیل
ورنه میفکن دبه در پای پیل.نظامی.
نه مرد است آن بنزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید.سعدی.
تشنهء سوخته بر چشمهء حیوان چو رسد
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.سعدی.
بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند.سعدی.
پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست.سعدی.
او را دیگر باره در پای پیل افکندند و عذابها نمود و مالها ستد. (تاریخ سلاجقهء کرمان).
سحاب رعد خروشی است پیل او گه رزم
که پای تا سر طوفان لشکر اعداست.
ابوطالب کلیم (از آنندراج).
نه بود پیل دمان هر کش بود خرطوم و گاز
نه بود شیر ژیان هر کش بود چنگال و ناب.
قاآنی.
-امثال: مثل پیل و گرمابه؛ صورتی بی معنی. نمودی بی بود. (رجوع به امثال و حکم دهخدا شود). مثل پیل مست. (رجوع به امثال و حکم دهخدا شود).
دغفل؛ بچهء پیل یا بچهء گرگ. عیهم؛ پیل نر. عقرطل؛ پیل ماده. عسیل؛ نرهء پیل. هاصه؛ چشم پیل. هلل؛ مغز پیل. اقهبان؛ پیل و گاومیش. کلثوم؛ پیل بزرگ. کودن، کودنی؛ پیل و استر و اسب تاتاری. (منتهی الارب). || مجازاً، بزرگ و کلان. چون پیل امرود؛ نوعی از امرود که در نوع خود کلان میباشد. (آنندراج). || کلمهء پیل را ترکیباتی است و آن گاه مقدم بر کلمه ای آید چون: پیل بالا و پیلباران و پیل پیکر و جز آن، و گاه مؤخر از کلمه ای آید چون: ژنده پیل؛ پیل بزرگ کلان :
هم آورد او گر بود ژنده پیل
کم از قطره باشد برِ رود نیل.نظامی.
کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین بر آرم ز نیل.نظامی.
چو هندی زنم بر سر ژنده پیل
زند پیلبان جامه در خم نیل.نظامی.
صف ژنده پیلان به یکجا گروه
چو گرد گریوه کمرهای کوه.نظامی.
رجوع به ژنده پیل شود. سیه پیل؛ (فردوسی). پیل پیکر. رجوع به این کلمات در ردیف خود شود.
- در پای پیل افکندن؛ گذاردن که پیل او را زیر لگد گیرد، هلاک کردن را.
- پیل کسی یاد هندوستان کردن؛ او را بیاد گذشته آوردن. داشتن که بعادت و خوی دیرین گراید. صاحب غیاث اللغات گوید: کنایه است از به مستی و شور آوردن پیل را :
به گردان پی شیر ازین بوستان
مده پیل را یاد هندوستان.نظامی.
مرا چون کرگدن گردن چه خاری
بیاد پیل هندستان چه آری.نظامی.
در آمد قاصدی از ره بتعجیل
ز هندستان حکایت کرد با پیل.نظامی.
|| فیل. مهره ای از مهره های شطرنج بشکل فیل یا اشکال دیگر تراشیده و حرکت آن در خانه های شطرنج کج و مورب باشد :
ز میدانش خالی نبودی چو میل
همه وقت پهلوی اسبش چو پیل.سعدی.
|| قلمه؛ فیل. || گره. (برهان). بیل. دشتپیل. گره زشت. غدد. || کیسه و خریطه. (برهان).
.
(فرانسوی)
(1) - elephant
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.