پیسی
(حامص) منسوب به پیس ترکی به معنی بد. معاملهء سوء. رفتار سخت بد :
ای آنکه صفات تو بود تابع ذات
بر پیسی تو گواه...(1) است صفات.باقر کاشی.
- پیسی بسر کسی آوردن؛ یا پیسی بسر کسی درآوردن؛ نهایت او را رنج و عذاب دادن و بیشتر بگفتارهای زشت. با او رفتاری سخت خشن کردن. آزار رساندن وی را: پیسیی سر او آورده که مگو و مپرس؛ رفتاری سخت زشت و ناهنجار با او کرده چنانکه بگفتن نیاید. پیسیی بر سرش آوردم که اگر بالای ماست بگذاری سگ نمیخورد؛ یعنی بلایی عظیم بر سرش آوردم و سخت خفیف کردمش. (از آنندراج).
(1) - ظ. در اینجا کلمه ای ساقط شده است.
ای آنکه صفات تو بود تابع ذات
بر پیسی تو گواه...(1) است صفات.باقر کاشی.
- پیسی بسر کسی آوردن؛ یا پیسی بسر کسی درآوردن؛ نهایت او را رنج و عذاب دادن و بیشتر بگفتارهای زشت. با او رفتاری سخت خشن کردن. آزار رساندن وی را: پیسیی سر او آورده که مگو و مپرس؛ رفتاری سخت زشت و ناهنجار با او کرده چنانکه بگفتن نیاید. پیسیی بر سرش آوردم که اگر بالای ماست بگذاری سگ نمیخورد؛ یعنی بلایی عظیم بر سرش آوردم و سخت خفیف کردمش. (از آنندراج).
(1) - ظ. در اینجا کلمه ای ساقط شده است.