پیام آور
[پَ وَ] (نف مرکب) رسول. آنکه واسطهء ابلاغ سخنی و گفتاری از کسی بدیگری باشد خواه زبانی و خواه بنوشته. پیغام آور. قاصد. (شعوری). ایلچی. (شعوری) :
رسولی رسیده ست با رای و هوش
پیام آوری چون خجسته سروش.نظامی.
درآمد پیام آور سرفراز
پرستش کنان برد شه را نماز.نظامی.
اگر من بچشم تو نام آورم
سکندر نیم زو پیام آورم.نظامی.
در آیین شاهان و رسم کیان
پیام آوران ایمنند از زیان.نظامی.
ترنّم سرای تهی مایگان
پیام آور دیگ همسایگان.نظامی.
نماید که در حضرت شهریار
پیام آورم بازخواهید بار.نظامی.
به بیغاره گفتا بیاور پیام
پیام آور از بند بگشاد کام.نظامی.
- پیام آور مختار؛ پیغمبر اکرم :
هر کس که سخن گفته همه فخر بدو کرد
جز کایزد دادار و پیام آور مختار.ناصرخسرو.
رسولی رسیده ست با رای و هوش
پیام آوری چون خجسته سروش.نظامی.
درآمد پیام آور سرفراز
پرستش کنان برد شه را نماز.نظامی.
اگر من بچشم تو نام آورم
سکندر نیم زو پیام آورم.نظامی.
در آیین شاهان و رسم کیان
پیام آوران ایمنند از زیان.نظامی.
ترنّم سرای تهی مایگان
پیام آور دیگ همسایگان.نظامی.
نماید که در حضرت شهریار
پیام آورم بازخواهید بار.نظامی.
به بیغاره گفتا بیاور پیام
پیام آور از بند بگشاد کام.نظامی.
- پیام آور مختار؛ پیغمبر اکرم :
هر کس که سخن گفته همه فخر بدو کرد
جز کایزد دادار و پیام آور مختار.ناصرخسرو.