پونه
[نَ / نِ] (اِ)(1) پودنه. پودینه. فودنج. غاغ. حبق. سنبهاری. (برهان). جلنجوجه. (برهان). جلنجویه. سعترالفرس. نعناع. نمام. حبق التمساح. نعنع الماء. فوتنج نهری. حبق الماء. غلیجن. رافونه. غاغه. راقونه. (برهان). فوتنج. پودن (در تداول مردم شیراز). پونا (در تداول مردم قزوین). پویْنَه (در تداول عامه). ||پونهء جویباری. پودنهء لب جوی. حبق الماء(2). آنکه امروز پونه گویند به اطلاق.
-امثال:طمار از پونه بدش می آید درِ لانه اش سبز میشود.ظ رجوع به پودنه شود.
(1) - Pouliot.
(2) - Menthe aquatique.
-امثال:طمار از پونه بدش می آید درِ لانه اش سبز میشود.ظ رجوع به پودنه شود.
(1) - Pouliot.
(2) - Menthe aquatique.