پوسیدن

معنی پوسیدن
[دَ] (مص)(1) متخلخل و سبک شدن چیزی از گذشتن زمان بر وی یا بعلتی دیگر. چرّیدن (در تداول مردم قزوین). سخت سوده و نزدیک بریخته شدن. (شرفنامه):
زری که در لحد خاک بود پوسیده
کفن دریده و گردید مسکهء دینار.سلمان.
ریزیدن. بریزیدن. افزار. (منتهی الارب). پوسیده شدن. لبس. (تاج المصادر بیهقی). سَلَس. (المنجد). بلاء. تآکل: سلست الخشبه؛ پوسید و ریزه ریزه گردید چوب. (منتهی الارب). رمیم، رمه، رمم؛ پوسیدن استخوان. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ط ||عفن. عفونت. نخر. وهی. (از منتهی الارب). بَلا. بِلا:
طبایع گر بتن استن ستون را هم بپوسد بن
نگردد هرگز آن فانی کش از طاعت زنی فانه.
کسائی.
تبه گردد این روی و رنگ رخان
بپوسد بخاک اندرون استخوان.فردوسی.
دلم ز روزه بپوسید و هم ز توبه گرفت
چنان همی نتوان برد روزگار بسر.فرخی.
پارسی عفونت پوسیدن است. یعنی رطوبتی تباه شده و از حال خویش بگردیده. (ذخیرهء خوارزمشاهی). و اگر اندر تن رطوبتها و خلطهاء فزونی باشد آن را عفن کند یعنی پوسیده کند. و پوسیدن خلط آن باشد که گنده و تباه گردد و مایهء تب شود. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
جوهر او نپوسد اندر آب
آتش او را نسوزد اندر تاب.اوحدی.
زود پوسد جامهء پرهیز ما
کاین قصب بر ماهتاب انداخته است.
اوحدی.
ط ||و در لغت نامه ها بکلمهء پوسیدن معنی آماسیدن هم داده اند. ||پژمرده شدن. (شرفنامه). ||سخت سوده کردن. (شرفنامه).
(1) - Sere carier. Putrefier. Se
corrompre, Pourrir.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.