پشن
[پَ شَ] (اِخ) نام موضعی است که بدانجا میان پیران ویسه و طوس نوذر جنگ واقع شد و تورانیان فتح کردند و اکثر پسران گودرز در آن جنگ کشته شدند و این جنگ را جنگ لادن و جنگ پشن گویند :
بلادن که آمد سپاهی گشن
شبیخون به ایران بجنگ پشن.فردوسی.
یکی سرو بد سبز و برگش گشن
بر او شاخ چون رزمگاه پشن.فردوسی.
چون عارض تو ماه نباشد روشن
مانند رخت گل نبود در گلشن
مژگانْت همی گذر کند از جوشن
مانند سنان گیو در جنگ پشن(1).
پشنجه.
[پ / پِ شَ جَ / جِ] (اِ) بشنجه. افزاری جولاهگان را از دستهء گیاهی یا موی و مانند آن که بدان آهار بر جامه کنند. افزاری باشد که [ شومالان ] جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستهء گیاهی بود که مانند جاروب برهم بسته باشند و بعضی گویند آهاری باشد که بر تانه مالند. (برهان قاطع در لفظ پشنجه و بشنجه). آبگیر بود که جولاهان دارند و عرب مرطم و مَرَشُّه گویند. (صحاح الفرس). آبگیری بود که جولاهان دارند و در السامی فی الاسامی آن دستهء گیاه که شومالان بدان شو بر کار افشانند.(1)
(1) - این رباعی در مقدمهء شاهنامهء بایسنغری بترتیب به چهار تن از شعراء عصر محمود عنصری و فرخی و عسجدی و فردوسی منسوب است.
(1) - Brosse de peintre. Pinceau. .
(فرانسوی)Blaireau de. peintre. Spalter
بلادن که آمد سپاهی گشن
شبیخون به ایران بجنگ پشن.فردوسی.
یکی سرو بد سبز و برگش گشن
بر او شاخ چون رزمگاه پشن.فردوسی.
چون عارض تو ماه نباشد روشن
مانند رخت گل نبود در گلشن
مژگانْت همی گذر کند از جوشن
مانند سنان گیو در جنگ پشن(1).
پشنجه.
[پ / پِ شَ جَ / جِ] (اِ) بشنجه. افزاری جولاهگان را از دستهء گیاهی یا موی و مانند آن که بدان آهار بر جامه کنند. افزاری باشد که [ شومالان ] جولاهگان بدان آهار بر تانه مالند و آن دستهء گیاهی بود که مانند جاروب برهم بسته باشند و بعضی گویند آهاری باشد که بر تانه مالند. (برهان قاطع در لفظ پشنجه و بشنجه). آبگیر بود که جولاهان دارند و عرب مرطم و مَرَشُّه گویند. (صحاح الفرس). آبگیری بود که جولاهان دارند و در السامی فی الاسامی آن دستهء گیاه که شومالان بدان شو بر کار افشانند.(1)
(1) - این رباعی در مقدمهء شاهنامهء بایسنغری بترتیب به چهار تن از شعراء عصر محمود عنصری و فرخی و عسجدی و فردوسی منسوب است.
(1) - Brosse de peintre. Pinceau. .
(فرانسوی)Blaireau de. peintre. Spalter