پرستارزاده
[پَ رَسْ دَ / دِ] (ن مف مرکب) دختر یا پسر از عبد و غلام و کنیز و اَمَه :
بدانگه کجا مادرت را ز چین
فرستاد خاقان به ایران زمین
بخواهندگی من بدم پیشرو
صدوشست مرد از دلیران گو
پدرت آن شهنشاه با داد راست
ز خاقان پرستارزاده نخواست
مرا گفت جز دخت خاتون مخواه
نزیبد پرستار هم خفت شاه.فردوسی.
پرستارزاده نیاید بکار
اگر چند باشد پدر شهریار.فردوسی.
پرستارگی.
[پَ رَ رَ / رِ] (حامص مرکب)خدمتکاری. (فهرست شاهنامهء ولف).
بدانگه کجا مادرت را ز چین
فرستاد خاقان به ایران زمین
بخواهندگی من بدم پیشرو
صدوشست مرد از دلیران گو
پدرت آن شهنشاه با داد راست
ز خاقان پرستارزاده نخواست
مرا گفت جز دخت خاتون مخواه
نزیبد پرستار هم خفت شاه.فردوسی.
پرستارزاده نیاید بکار
اگر چند باشد پدر شهریار.فردوسی.
پرستارگی.
[پَ رَ رَ / رِ] (حامص مرکب)خدمتکاری. (فهرست شاهنامهء ولف).