پرده نشین
[پَ دَ / دِ نِ] (نف مرکب)مستوره. مخدره. (منتهی الارب) :
پرده شناسان بنوا در شگرف
پرده نشینان بوفا در شگرف.نظامی.
ای مدنی برقع مکی نقاب
پرده نشین چند بود آفتاب.نظامی.
کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست
بلطف پرده نشین شوخ چشم بازاری.
رفیع الدین لنبانی.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد.
حافظ.
|| خلوت نشین. || در تداول مردم گیلان، سرحدنشینان که در فرمان سپهسالاران باشند. (برهان).
- پرده نشینان.؛ (رشیدی). یا پرده نشینان بار، مجازاً، خلوت نشینان. (برهان). خلوتیان. (رشیدی). محرمان اسرار. اولیای مستور. (برهان). ملائکهء مقرّب. (رشیدی). ملائکهء آسمان. (برهان).
پرده شناسان بنوا در شگرف
پرده نشینان بوفا در شگرف.نظامی.
ای مدنی برقع مکی نقاب
پرده نشین چند بود آفتاب.نظامی.
کجا رسد بجمال تو آفتاب که نیست
بلطف پرده نشین شوخ چشم بازاری.
رفیع الدین لنبانی.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد.
حافظ.
|| خلوت نشین. || در تداول مردم گیلان، سرحدنشینان که در فرمان سپهسالاران باشند. (برهان).
- پرده نشینان.؛ (رشیدی). یا پرده نشینان بار، مجازاً، خلوت نشینان. (برهان). خلوتیان. (رشیدی). محرمان اسرار. اولیای مستور. (برهان). ملائکهء مقرّب. (رشیدی). ملائکهء آسمان. (برهان).