پرداخت
[پَ] (مص مرخم) اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام. || صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان). || توجه :
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.سعدی.
- پرداخت دادن؛ مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن؛ ادا کردن دین و جز آن.
|| صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.سعدی.
- پرداخت دادن؛ مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن؛ ادا کردن دین و جز آن.
|| صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.