پذرفتگاری

معنی پذرفتگاری
[پِ رُ] (حامص مرکب)قبول. پذرفتاری : از زبان عبدالملک بن نوح پذرفتگاریها کردند و بوفور رعایت و مزید عنایت موعود گردانیدند. (ترجمهء تاریخ یمینی). || در بیت ذیل این کلمه آمده و چنین مینماید که بمعنی دعا و آفرین و درود یا اعتذار و معذرت باشد :
درودت باد شهرو از شهنشاه
ز داماد نکوبخت نکوخواه
درودت با بسی پذرفتگاری
بشاهی و مهی و کامگاری.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین ص 46).
پذرفتن.
[پِ رُ تَ] (مص) پذیرفتن. قبول کردن. تعهّد. تقبّل :
بپذرفت و فرمود تا باژ و ساو
نخواهند اگر چندشان بود تاو.فردوسی.
زواره بدو گفت کای نامدار
نبایست پذرفت از او زینهار.فردوسی.
بجز دیگر اسپی نپذرفت ازوی
وز آنجا سوی خانه بنهاد روی.فردوسی.
میانجی بپذرفت و خاقان بداد
یکی را که دارد ز خاتون نژاد.فردوسی.
بپذرفت فرزند او نیکمرد
نیاورد هرگز بدو باد سرد.فردوسی.
نپذرفت ازو هر چه آورده بود
علف بود اگر بدره و برده بود.فردوسی.
بپذرفت چیزی که آورده بود
طرائف بدو بدره و برده بود.فردوسی.
سکندر بپذرفت و بنواختشان
بدان خرمی جایگه ساختشان.فردوسی.
همان باژ بایدت پذرفت نیز
که دانش به از نامبردار چیز.فردوسی.
نپذرفت ازو جامه و اسب و زر
که ننگ آمدش ز آن کلاه و کمر.فردوسی.
بپذرفت شاهی و برخاست زو
بیامد نشست از بر گاه نو.فردوسی.
چو دل بخدمت او دادی و ترا پذرفت
ز خدمت دگران دل چو آینه بزدای.فرخی.
چو با تو نیست ایشان را توان داوری کردن
چه چاره است از تواضع کردن و پذرفتن پیمان.
فرخی.
مکن دزدی و چیز دزدان مخواه
تن از طمع مفکن بزندان و چاه
ز دزدان هر آنکس که پذرفت چیز
بزودی ورا دزد گیرند نیز.اسدی.
بگرشاسب گفت اثرط ای شوربخت
ز شاه از چه پذرفتی این جنگ سخت.
اسدی.
سپهدار پذرفت کامروز من
رهائی دهمتان از این اهرمن.اسدی.
|| شنودن، پذیرفتن. اطاعت کردن :
پس پند بپذرفتم و این شعر بگفتم
از من بَدَل خرما بس باشد کنجال.
ابوالعباس.
دگر پهلوانان کجا رفته اند
مگر پند خسرو نپذرفته اند.فردوسی.
بپذرفت ازو این سخن اردشیر
بپیش بزرگان برنا و پیر.فردوسی.
آن دل چون سنگ ما را چندچند
پند گفتیم و نمی پذرفت پند.مولوی.
|| عهد و نذر کردن :
به آتش بداد آنچه پذرفته بود
سخن هر چه پیش ردان گفته بود.فردوسی.
- پذرفتن از؛ عهد و نذر :
که پذرفت خسرو ز یزدان پاک
ز گردنده خورشید و ارمنده خاک
که تا من بوم شاه در پیشگاه
مرا باشد ایران و گنج و سپاه.فردوسی.
و رجوع به پذیرفتن شود.
پذرفتنی.
[پِ رُ تَ] (ص لیاقت)پذیرفتنی. قبول کردنی، که در خور پذیرفتن بود. و رجوع به پذیرفتنی شود :
همانگه بگفت آنچه بد گفتنی
همه درپذیرفت پذرفتنی.فردوسی.
پذرفته.
[پِ رُ تَ / تِ] (ن مف) اقرار کرده. اعتراف کرده. (برهان). || قبول کرده. (برهان) :کدام زاویه است که پذرفتهء قوس بود. (التفهیم). || مقبول. پذیرفته :
روزه پذرفته باد و فرّخ عید
که بجز فرخیش اختر نیست.عنصری.
|| متعهّد. متقبل.
- پذرفته شدن؛ پذیرفته شدن. مقبول شدن. و پذرفته شدن نیایش؛ مستجاب و درگیر شدن آن :
بفرمان یزدان چو این گفته شد
نیایش همانا که پذرفته شد.فردوسی.
پذه.
[پَ ذَ / ذِ] (اِ) (شعوری). رجوع به پَدَه شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.