پدرکش
[پِ دَ کُ] (نف مرکب) آنکه پدر خویش کشد :
پدرکش پادشاهی را نشاید
وگر شاید بجز شش مه نپاید
(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدر خویش خسروپرویز را بقتل آورد).
مگر در سر نداری ای پسر هش
چه جوئی مهربانی از پدرکش.
پدرکشتگی.
[پِ دَ کُ تَ / تِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پدرکشته. || بغضاء. کینه.
پدرکش پادشاهی را نشاید
وگر شاید بجز شش مه نپاید
(و در این بیت اشاره است به شیرویه که پدر خویش خسروپرویز را بقتل آورد).
مگر در سر نداری ای پسر هش
چه جوئی مهربانی از پدرکش.
پدرکشتگی.
[پِ دَ کُ تَ / تِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پدرکشته. || بغضاء. کینه.