پارسی
(ص نسبی) منسوب به ایالت پارس. فارسی :
ز سیمین و زرین شتروار، سی
طبقها و از جامهء پارسی.فردوسی.
|| اهل فارس. مردم فارس. || ایرانی. اهل ایران: سلمان پارسی :
ز رومی و مصری و از پارسی
فزون بود مردان چهل بار سی.فردوسی.
بدو گفت رو پارسی [ بهرام چوبینه ] را بگوی
که ایدر بخیره مریز آبروی.فردوسی.
هر آنکس که او پارسی بود گفت
که او [ اسکندر ] را جز ایران نباید نهفت
چو ایدر بود خاک شاهنشهان
چه تازید تابوت گرد جهان.فردوسی.
ز رومی و از مردم پارسی
بدان کشتی اندر نشستند سی.فردوسی.
نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی.فردوسی.
و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه). || زرتشتی: گرزمان، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. (لغت نامهء اسدی). || زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی (زبان) شود. || پیرو زرتشت ساکن هند(1).
(1) - Parsis.
ز سیمین و زرین شتروار، سی
طبقها و از جامهء پارسی.فردوسی.
|| اهل فارس. مردم فارس. || ایرانی. اهل ایران: سلمان پارسی :
ز رومی و مصری و از پارسی
فزون بود مردان چهل بار سی.فردوسی.
بدو گفت رو پارسی [ بهرام چوبینه ] را بگوی
که ایدر بخیره مریز آبروی.فردوسی.
هر آنکس که او پارسی بود گفت
که او [ اسکندر ] را جز ایران نباید نهفت
چو ایدر بود خاک شاهنشهان
چه تازید تابوت گرد جهان.فردوسی.
ز رومی و از مردم پارسی
بدان کشتی اندر نشستند سی.فردوسی.
نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی.فردوسی.
و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه). || زرتشتی: گرزمان، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. (لغت نامهء اسدی). || زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی (زبان) شود. || پیرو زرتشت ساکن هند(1).
(1) - Parsis.