پارسنگ
[سَ] (اِ مرکب) سنگ و جز آن که در کپهء سبک ترازو نهند تا هر دو کپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفهء دیگر برابر شود. (برهان). پاسنگ. پاهنگ :
بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک
لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ.
کاتبی.
- پارسنگ بردن عقل کسی؛ در تداول عامیانه؛ نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت : عقلش پارسنگ میبرد.
پارسوآ.
(اِخ) نام قبایل پارسَ در کتیبه های آشوری.
بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک
لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ.
کاتبی.
- پارسنگ بردن عقل کسی؛ در تداول عامیانه؛ نقصان عقل کسی. گولی. حمق. غباوت : عقلش پارسنگ میبرد.
پارسوآ.
(اِخ) نام قبایل پارسَ در کتیبه های آشوری.
افزونه حفاظت از لینکهای دانلود خارجی وردپرس
امنیت لینکهای دانلود را تضمین کنید؛ جلوگیری از دانلود غیرمجاز و عدم دسترسی به آدرس فایلهای قابل دانلود
مشاهده جزئیات محصول
