بینی

معنی بینی
(اِ)(1) ترجمهء انف. ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم، نرگس، الف، انگشت و جز آن. (آنندراج از بهار عجم). مضاعف «نای» فارسی است و اصل و یا همریشهء کلمهء نازوس(2) لاتینی است که فرانسه ها «نه»(3) را از آن گرفته اند. (یادداشت مؤلف). شاید از بی (بیس(4) لاتینی = دوبار، مکرر) و نای یا نی بمعنی قصب و قصبه باشد و مجموع مرکب بمعنی دولول و دونای است مانند: بی نیو(5)، نوعی نای انبان دارای دو نای و دو قصب. (یادداشت مؤلف)(6). رجوع به بی نیو شود. جزء برآمده ای از صورت که در مابین دهان و پیشانی واقع شده و قوهء شامه در جوف آن می باشد. (ناظم الاطباء).(7)
اندر تشریح بینی.... بینی آلت دو کار است یکی بوئیدن، دیگری آواز را صافی کردن و نیمهء بالائین او استخوان است و نیمهء زیرین غضروف است اما مجرای بینی تا بمصفاه... گشاد است و اندر غشای دماغ برابر این مصفاه منفذی است که بویها بدان منفذ بدماغ رسد و حس بویها بدان دو فزونی است، چون دو سر پستان که از پیش دماغ بیرون آمدست و طبیبان آن را الحلمتان گویند و از هر دو سوراخ بینی دو منفذ دیگری بکام کشیده است، آواز بدین دو منفذ صافی شود نه بینی که هرگاه که مردم را زکام و نزله افتد بسبب رطوبتها که بدین منفذها فرود می آید گرفته تر میشود؟ و همچنین از بینی اندر گوشهء هر چشمی منفذی گشاده است و بدین منفذ طعم سرمه بزبان رسد. (ذخیرهء خوارزمشاهی باب چهارم از گفتار پنجم).
در وسط صورت و در جلوی حفره های بینی برآمدگی فردی است بنام بینی.
شکل خارجی: مانند هرم مثلث القاعده ای است که دارای سه سطح (خلفی، دو تا طرفی) و سه کنار (دو طرفی، قدامی)، یک رأس و یک قاعده میباشد.
سطوح: سطوح طرفی مسطح و مثلثی شکل و بطرف گونه متوجه میباشد. نیمهء فوقانی آنها ثابت و نیمهء تحتانی که همان پره های بینی میباشد متحرکند.
سطح خلفی بشکل ناودانی است که با حفره های بینی یکی میگردد.
کناره های طرفی: با قسمتهای مجاور صورت شیارهائی را تشکیل میدهد که از بالا بپائین عبارتند از: شیار بینی پلکی، بینی گونه ای، بینی لبی.
کنار قدامی یا پشت بینی، بشکل خطی است که بطرف پائین و جلو متمایل است و انتهای آن را بریدگی گردی بنام نوک بینی تشکیل میدهد. جهت و شکل این کنار در اشخاص مختلف متغیر است. (مستقیم، محدب، مقعر زین شکل و غیره).
رأس: در فضای بین دو ابرو قرار دارد.
قاعده: اگر کنار قدامی مستقیم باشد قاعدهء بینی افقی و اگر محدب باشد مایل بپائین و بالاخره اگر کنار قدامی مقعر باشد قاعده بطرف بالا متوجه است. در وسط قاعدهء بینی قسمتی است بنام دیوارهء زیر تیغهء بینی که در طرفین آن سوراخهای منخرین واقعند این سوراخها گرد یا بیضی بوده و قطر اطولشان نسبت بنژادهای مختلف متفاوتست (نژاد سیاه عرضی، نژاد سفید قدامی خلفی، نژاد زرد مایل).
ساختمان بینی از چهار قسمت (استخوانی، عضلانی، پوشش خارجی، پوشش داخلی) ساخته شده است.
الف - استخوان بندی بینی: شامل دو قسمت است یکی استخوانی و دیگری غضروفی. قسمت استخوانی شامل استخوان مخصوص بینی و شاخهء صعودی فک اعلی می باشد. قسمت غضروفی تشکیل شده است از:
1 - غضروفهای اصلی (غضروف دیوارهء بینی، غضروفهای طرفی، غضروفهای پرهء بینی). 2 - غضروفهای فرعی.
غضروف دیوارهء بینی تیغهء غضروفی است که بطور عمودی در زاویهء بین استخوان تیغه ای و صفحهء عمودی استخوان پرویزنی قرار گرفته است و دارای دو سطح طرفی و چهار کنار می باشد. غضروفهای طرفی دو غضروف کوچک و مثلثی شکل میباشند که در طرفین خط وسط صورت در پائین استخوانهای مخصوص بینی و در بالای پره های بینی قرار داشته و قسمتی از سطح طرفی بینی را تشکیل میدهد. و هر یک دارای سه کنار: قدامی، فوقانی و تحتانی میباشد. غضروفهای هوشکه دو تیغهء نازک و باریکی میباشند که در طرفین غضروف دیوارهء بینی در طول کنار خلفی تحتانی آن و در عقب خار بینی قرار دارند. در هر طرف منخرین یک غضروف پرهء بینی قرار دارد و بشکل تیغهء نازک و کوچکی است که در جلو و در خارج و در داخل سوراخ بینی را محدود میسازد. این غضروف دارای سه قسمت خارجی و داخلی و قدامی است.
غضروفهای فرعی، قطعات کوچک غضروفی هستند که در فواصل غضروفهای طرفی و پره های بینی قرار دارند. و در فاصلهء بین غضروفهای بینی پردهء لیفی قرار دارد و از طرفی بضریع استخوان و از طرف دیگر بضریع غضروفها متصل میباشند.
ب - طبقه عضلانی: این عضلات عبارتند از هرمی، مثلث لب ها، مورد شکل، گشادکنندهء منخرین، بالابرندهء پرهء بینی و لب فوقانی که تمام این عضلات از شاخه های انتهای عصب صورتی عصب میگیرند.
ج - طبقهء پوشش خارجی را پوست بینی تشکیل میدهد و در زیر آن یک طبقه نسج سلولی چربی قرار دارد.
د - طبقهء پوشش داخلی: قسمت قدامی تحتانی بینی را پوست منخرین و قسمت خلفی فوقانی آن را مخاط بینی تشکیل میدهد.
حفره های بینی: دو مجرای قرینه و پیچ و خم داری هستند که در طرفین خط وسط صورت قرار گرفته و اولین قسمت مجرائی است که از آن هوا عبور مینماید و همچنین عضو حس شامه میباشد و از جلو بعقب شامل دو قسمت است که عبارتند از منخرین و حفره های بینی استخوانی که از مخاط بینی پوشیده شده اند:
الف - منخرین: در قسمت قدامی حفره های بینی فضائی است بنام منخرین که به واسطهء غضروفهای پرهء بینی و پردهء لیفی محدود بوده.
ب - حفره های بینی حقیقی، مخاط بینی: هر یک از حفره های بینی استخوانی چنانچه سابقاً ذکر گردید دارای چهار جدار (خارجی، داخلی، فوقانی، تحتانی) و دو سوراخ (قدامی، خلفی) میباشند که بوسیلهء مخاطی بنام مخاط بینی پوشیده شده اند.
عروق و اعصاب حفره های بینی: حفره های بینی از شاخه های شرایین سبات خارجی و داخلی مشروب میشوند و شرایین سبات داخلی عبارتند از پرویزنی قدامی و خلفی (شاخه های شریان عینی) و شرایین سبات خارجی عبارتند از بعضی از شاخه های شریان فکی داخلی (شریان کامی فوقانی، شریان شب پره ای کامی، شریان اجلی کامی) و برخی از شاخه های شریانی صورتی (شریان پره های بینی شریان زیرتیغه ای). وریدهای بینی از شبکهء وریدی که در زیر مخاط قرار دارند بوجود آمده و همراه شرایین همنام خود میباشند و لنفاتیک های حفرهء بینی بعقده های عقب حلقی و بعقده های فوقانی زنجیر و داج داخل و منتهی میشوند و لنفاتیکهای بینی بعقده های تحت فکی ختم میگردند و اعصاب بینی عبارتند از عصب شامه، عصب شب پره ای کامی و عصب بینی داخلی. (از کالبدشناسی انسانی تألیف منوچهر حکیم، سیدحسین گنج بخش، ج 1 ص229 به بعد) :
بینی او تارک ابریشمین
بسته بر تاری ز ابریشم عقد
از فروسو گنج و از هر سو بهشت
سوزنی سیمین میان هر دو خد.
ابوشعیب هروی (لباب الالباب ج 1 ص5).
تنش زشت و بینی کژ و روی زرد
بداندیش و کوتاه و دل پر ز درد.فردوسی.
ز بینیش بگشاد یک روز خون
پزشک آمد از هر سویی رهنمون.فردوسی.
معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر
زان گند دهان تو و زان بینی فژغند.عماره.
ایا کرده در بینی ات حرص و رس
از ایزد نیایدت یک ذره ترس.لبیبی.
چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی سقلابی فرود آید همی خله.
عسجدی.
لنگی بلندبینی و گنگی بزرگ پای
محکم سطبر ساقی زین گرد ساعدی.
عسجدی.
دیدن ز ره چشم و شنیدن ز ره گوش
بوی از ره بینی چو مزه کام و زبان را.
ناصرخسرو.
وگر بینی که بوی گل پذیرد
دماغ دل ز بویش ذوق گیرد.ناصرخسرو.
بتاریکی اندر گزاف از پی او
مدو کت برآید بدیوار بینی.ناصرخسرو.
هست همانا بزرگ بینی آن زال
چادر از آن عیب پوش بینی زالست.
خاقانی.
تو گوئی بینیش تیغست از سیم
که کرد آن تیغ سیبی را به دو نیم.نظامی.
لجام در سر شیران کند صلابت عشق
چنان کشد که شتر را مهار در بینی.سعدی.
تهی از حکمتی بعلت آن
که پری از طعام تا بینی.سعدی.
دفع کن از مغز و از بینی زکام
تا که ریح الله آید در مشام.مولوی.
- باد بروت در بینی؛ کنایه از نخوت و تکبر و غرور :
این باد بروت و نخوت اندر بینی
آن روز که از عمل بیفتی بینی.سعدی.
- باد به بینی افکندن؛ کنایه از تکبر کردن.
- بینی بخاک مالیدن؛ خوار و مغلوب شدن.
- بینی پرباد؛ کنایه از تکبر و غرور.
- بینی کسی را بخاک مالیدن؛ او را ذلیل و خوار مغلوب کردن.
- موی بینی کسی شدن؛ موی دماغ کسی شدن. مزاحم او گردیدن.
|| در تداول عامه آب بینی را نیز گویند. (فرهنگ عامیانهء جمالزاده).
- بینیِ در؛ دماغهء در. چوبی که بر تختهء در نصب کنند تا هر دو تخته با هم بسته شوند و محکم گردند و یکی بر دیگری باشد. (آنندراج از بهار عجم). پیچ و آهنی که بدان تخته ها را محکم سازند. (ناظم الاطباء). عرنین باب. (مهذب الاسماء). محجوبه. زافره. دماغه. (یادداشت مؤلف).
- بینی در (مدخل)؛ پردهء در اطاق یا خیمه. (ناظم الاطباء).
- بینی چراغ؛ فتیله و یا شعلهء آن. (ناظم الاطباء).
- || سوختگی پلیته. (یادداشت مؤلف). سوختهء نوک فتیلهء چراغ که با گل گیر و جز آن گیرند تا روشنائی چراغ افزاید: تقریط؛ بینی چراغ پاک کردن. (منتهی الارب). قراط؛ چراغ یا بینی آن. (منتهی الارب).
- بینی کوه؛ دماغهء کوه و قلهء آن. (ناظم الاطباء). برآمدگی سر کوه. (غیاث). تیغ کوه. برآمدگی سر کوه. (از آنندراج). خرم. (منتهی الارب). راعف. (مهذب الاسماء). شناخ. (منتهی الارب). رعن. (ناظم الاطباء). خیشوم الجبل. مخرم الجبل. رعن. بینی سارهء کوه. (منتهی الارب): خیاشیم الجبال؛ بینیهای کوه. (یادداشت مؤلف) :
برویش بینی از بس ضعف و اندوه
کشیده تیغ همچون بینی کوه.سلیم.
|| (اصطلاح موسیقی) تکیه گاه زه ها (اوتار) یا سیمها در بالای آلات ذوات الاوتار (رودجامگان) مقابل خرک (مط) که در پائین آلت بر کاسه قرار دارد و آنرا بعربی انف گویند. (یادداشت مؤلف). || نوک چکمه. (ناظم الاطباء): خفاف مفرطمه؛ موزه های بینی دار. (منتهی الارب). || پوزهء حیوانات. (ناظم الاطباء). || (پسوند) مزید مؤخر امکنه: چناربینی. زن بینی. خان بینی. (یادداشت مؤلف). || (ع اِ) نوعی از ذرت سفید. (تاج العروس).
(1) - بگمان من این کلمه از «بی» بمعنی مکرر است.
(2) - Nasus.
(3) - Nez.
(4) - Bis.
(5) - Biniou. (6) - مؤلف در یادداشتی نویسند: بگمان من صورت بی و «بیس» بمعنی زوج یا مکرر در بینی بمعنی انف و بیست بمعنی عشرین مانده است. بینی یعنی دونی، دو نای و بیست یعنی دوبار ده. و دلیل این اخیر آنکه تمام مرتبهء عشرات از آحاد گرفته شده چون سی و چهل و غیره جز بیست که از دو گرفته شده است. من این گمان خود را به «هرتسفلد» گفتم و وی نپذیرفت ولی شنیدم که در یکی از تألیفات خود آن را بنام خود آورده است.
(7) - سمنانی vini، مازندرانی veni، پهلوی venk، اوستائیvaena.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.