بی معرفتی
[مَ رِ فَ] (حامص مرکب)کیفیت و صفت بی معرفت. بدون شناسایی. بدون آشنایی. نداشتن معرفت و شناسایی. بی توجهی به نیکیها که در حق او کرده اند :گفت بد کرده است و از بی معرفتی این عمل کرده است. (انیس الطالبین ص 106). گفتم از بی معرفتی بنسبت کمال شما این سخنان از من صادر شد. (انیس الطالبین ص106). || بیدانشی. بی فرهنگی. فقدان ادب نفس. بی حکمتی. رجوع به معرفت و بی معرفت شود.