بی معرفت
[مَ رِ فَ] (ص مرکب) (از: بی + معرفت = معرفه عربی) که شناسایی نداشته باشد. که آشنا نباشد. || بی علم و حکمت. بیدانش و هنر. که فاقد فضل و ادب است. که از ادب نفس و فرهنگ دور باشد : روندهء بی معرفت مرغ بی پر است. (گلستان). درویش بی معرفت نیارامد. (گلستان).
بی معرفت مباش که در من یزید عیش
اهل نظر معامله با آشنا کنند.حافظ.
رجوع به معرفت و معرفه شود. || (در تداول عوام) نمک ناشناس. حق ناشناس. بی توجه به نیکیها که دربارهء او شده است.
بی معرفت مباش که در من یزید عیش
اهل نظر معامله با آشنا کنند.حافظ.
رجوع به معرفت و معرفه شود. || (در تداول عوام) نمک ناشناس. حق ناشناس. بی توجه به نیکیها که دربارهء او شده است.