بی کلاه
[کُ] (ص مرکب) (از: بی + کلاه) سربرهنه. که کلاه بسر ندارد. || کنایه از اظهار اطاعت و فرمانبرداری است زیرا کلاه از لوازم منصب و بی کلاهی نشانهء خلع از منصب و مقام و گاه نشانهء سوکواری نیز بوده است. مقابل کلاهدار که بمعنی پادشاه و صاحب مقام است. (یادداشت مؤلف) :
همه مهتران نزد شاه آمدند
برهنه سر و بی کلاه آمدند.فردوسی.
رجوع به بی کله و کلاه شود.
همه مهتران نزد شاه آمدند
برهنه سر و بی کلاه آمدند.فردوسی.
رجوع به بی کله و کلاه شود.