بی فرهنگ
[فَ هَ] (ص مرکب) (از: بی + فرهنگ) ناپرهیخته. بی عقل و بی تمیز. (ناظم الاطباء) :
مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان.بهرامی.
|| بی ادب. (یادداشت مؤلف) : چه گرد بر گرد خرگاه طواف کردن و با سرپوشیدگان درگاه، در کله مصاف دادن کار منگان و لودگان و بی فرهنگان است. (مقامات حمیدی). و رجوع به فرهنگ شود.
مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ
معادیان تو نافرخند و نافرزان.بهرامی.
|| بی ادب. (یادداشت مؤلف) : چه گرد بر گرد خرگاه طواف کردن و با سرپوشیدگان درگاه، در کله مصاف دادن کار منگان و لودگان و بی فرهنگان است. (مقامات حمیدی). و رجوع به فرهنگ شود.