بی شرم

معنی بی شرم
[شَ] (ص مرکب) (از: بی + شرم) بی حیا و بی حجاب. (آنندراج). بی حیا. بی آزرم. (ناظم الاطباء). بی چشم و رو. وقیح. صفیق. پررو. بی آبرو. شوخ. بی عفت. وقاح. وقح. بذی. بذیه. سترگ. سخت روی. خلیع العذار. جلع. جلعم. (یادداشت مؤلف) :
چشم بی شرم تو گر روزی برآشوبد ز درد
نوک خارش جاکشو باد ای دریده چشم و ....
منجیک.
چنان دان که بی شرم بسیارگوی
ندارد بنزد کسان آبروی.فردوسی.
چنین گفت کانکو بود بردبار
بنزدیک او مرد بی شرم خوار.فردوسی.
بگوی آن دو بی شرم ناپاک را
دو بیداد بدمهر بی باک را.فردوسی.
ای فرومایه و در... هل و بی شرم و خبیث
آفریده شده از فریه و سردی و سنه.لبیبی.
یکی مؤاجر بی شرم و ناخوشی که ترا
هزار بار خرنبار بیش کرده عسس.لبیبی.
چون برخیزد طریق آزرم
گردد همه شرمناک بی شرم.نظامی.
چه باید اینچنین بی شرم بودن
ز بهر عشق بی آزرم بودن.نظامی.
رجوع به شرم شود.
- بی شرم شاه؛ ظاهراً لقبی است شیرویه پسر خسروپرویز را بمناسبت کشتن پدر :
به شیروی گویند بی شرم شاه
نه این بد سزاوار این پیشگاه.فردوسی.
- بی شرم شدن؛ حیا و آزرم یک سو نهادن. حیا را کنار گذاردن :
سپهبد ز گفتار او نرم شد
ولیکن برادرْش بی شرم شد.فردوسی.
- بی شرم کردن؛ بی آبرو کردن. رسوا کردن :
چه باید خویشتن را گرم کردن
مرا در روی خود بی شرم کردن.نظامی.
- بی شرم گشتن؛ بی حیا گشتن. آزرم به یکسو نهادن :
یکباره شوخ دیدهء بی شرم گشته ایم
پس نام کرده خود را قلاش شوخ و شنگ.
سوزنی.
- بی شرم و حیا.؛ از اتباع است. رجوع به شرم و ترکیبات آن شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.