بیز
(اِ) ریشهء بیزیدن و بیختن، و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء). مادهء مضارع از بیختن است و از آن صیغه های مضارع التزامی و اخباری و امر ساخته شود و نیز صفت فاعلی و صفت دائمی و صفت بیان حالت و اسم مصدر. || (ن مف) صفت مفعولی مرخم. بیزیده. بیخته. || (نف) صفت فاعلی مرخم. بیزنده. که بیزد. اما در این دو صورت اخیر همیشه بصورت مرکب بکار رود چنانکه در ترکیبات زیر: آردبیز. تنگ بیز. جلبیز. خاک بیز. شکربیز. عطربیز. عنبربیز. عبیربیز. غالیه بیز. کافوربیز. گردبیز. گرمه بیز. گل بیز. گلاب بیز. مشک بیز. موبیز. نرم بیز. نرمه بیز. || زده. (برهان) (جهانگیری). و رجوع به بیختن و ترکیبات آن شود.