بیداد

معنی بیداد
(اِ مرکب)(1) ظلم و ستم. (برهان) (انجمن آرا). تعدی و ظلم. (ناظم الاطباء). ظلم و ستم مرکب از بی و داد و بدین معنی با لفظ کردن و کشیدن و شستن مستعمل است. (آنندراج). ظلم. (شرفنامهء منیری). جور. بمعنی ظلم و ستم، اگرچه قیاس میخواهد که بمعنی ظالم باشد و بهار عجم نوشته که بیداد بمعنی ظلم و ستم مرکب از: بید و لفظ «اد» که کلمهء نسبت است و چون درخت بید بار ندارد لهذا ظلم را که عمل بیفایده است به درخت بید منسوب و مشابه کرده بیداد نام کردند. (غیاث). اما این گفته براساسی نیست. جفا. مقابل داد و عدل. (یادداشت مؤلف) :
گر این جنگ بیداد بینی همی
ز من ساوه را برگزینی همی.فردوسی.
ورا کندرو خواندندی بنام
بکندی زدی پیش بیداد گام.فردوسی.
داد و نیکوئی از تو دارم چشم
چون ز تو جور بینم و بیداد.فرخی.
زلف او حاجب لبست و لبش
نپسندد بهیچکس بیداد.فرخی.
منم آزاد و هرگز هیچ آزاد
چو بنده برنگیرد جور و بیداد.
(ویس و رامین).
دلا گر عاشقی ناله بیاور
که بیداد هوا را نیست داور.(ویس و رامین).
زمانه نه بیداد داند نه داد.اسدی.
از بس که شب و روز کشم بیدادت
چون موم شدم زان دل چون پولادت.
ابوحنیفهء اسکافی.
گر البته نگشتی گرد این در
ز تو بر جان تو جورست و بیداد.
ناصرخسرو.
هرگز نپسندد ز خلق بیداد
آنک این فلک او آفریده و اجرام.
ناصرخسرو (دیوان ص266).
چه بود زین شنیع تر بیداد
لحن داود و کر مادرزاد.سنایی.
فر انصاف و زیب شید یکی است
بیخ بیداد و شاخ بید یکی است.سنایی.
از تو و بیداد تو ننالم کاول
دل بتو من دادم و گناه مرا بود.خاقانی.
ملک گفتا نمیدانم گناهش
بگفتند آنکه بیداد است راهش.نظامی.
اگرچه ناشکیبی ای پریزاد
نشاید خویشتن کشتن به بیداد.نظامی.
جهان را کرده ای از نعمت آباد
خرابش چون توان کردن به بیداد.نظامی.
سلیمان گفت نیست از باد بیداد
ولیکن پشه می نتواند استاد.عطار.
آنچه کاری بدروی آن آن تست
ورنه این بیداد بر تو شد درست.مولوی.
نه بیداد از او بهره مند آمدم
نه نیز از تو غیبت پسند آمدم.سعدی.
نبینی در ایام او رنجه ای
که نالد ز بیداد سرپنجه ای.سعدی.
- به بیداد کوشیدن؛ کوشش در ظلم و جور کردن.
- به بیداد گشتن؛ بظلم بدل شدن.
|| (ص مرکب) که داد و عدل ندارد. فاقد عدل. ظالم. ستمگر. کسی که داد نمیکند و ظلم و ستم مینماید و ظالم و ستمگر و متعدی است. (ناظم الاطباء). ظالم و ستمکار (از: بید + اده که کلمهء نسبت است) و چون درخت بید بار ندارد این مرکب را بمجاز مذکور استعمال کرده اند. (آنندراج). اما این گفته براساسی نیست. جائر. بیدادگر :
بسلم و بتور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی.
دل هر دو بیداد شد پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب.فردوسی.
بگوی آن دو بی شرم ناپاک را
دو بیداد بدمهر بی باک را.فردوسی.
کنم زنده بردار بیداد را
که آزارد او مرد آزاد را.فردوسی.
بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد
که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار.
ابوحنیفهء اسکافی.
رها کن ظلم و عدل و داد بگزین
که باشد بی گمان بیداد بی دین.ناصرخسرو.
ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان.سنائی.
نمردم تا بدیدم که ایزد تعالی بدین جهان داد من از بیدادان بداد. (تاریخ سیستان).
داد میخواهم ز بیدادی که گویی بردلش
نقش بیدادی همه بر سنگ خارا کرده اند.
هندوشاه نخجوانی.
- به بیداد؛ ظالمانه. ستمگرانه.
|| سخت دور. (یادداشت مؤلف). || سخت دورتک که آواز بدان نتواند رسید از بسیار دوری: درهء بیداد؛ بسیار عمیق. بی فریاد. (یادداشت مؤلف). رجوع به بی فریاد شود. || (اِ مرکب) (اصطلاح موسیقی) پنجم گام که در آن نت شاهد و چهارم آن نت ایست است از دستگاه همایون. (ایرانشهر ج1 ص889). لحنی و آوازی است. (یادداشت مؤلف).
(1) - پهلوی apedat (حاشیهء برهان).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.