بی خویشتن

معنی بی خویشتن
[خوی / خی / تَ] (ص مرکب) بیخویش و بیخود و بیهوش. (برهان). بی خویش. (ناظم الاطباء). از هوش بشده. بیهوش. (یادداشت مؤلف). از حال طبیعی خارج شده. از خودرسته. بیخود. (جهانگیری). از خود بیخود. مدهوش. بی اراده. بی اختیار : بلیناس فسون برخواند و آن زن همان ساعت بیامد بی خویشتن و تا روز شراب همی داد. (مجمل التواریخ و القصص).
راه نایافتن نیافتن است
عشق بی خویشتن شناختن است.سنایی.
یا رب از عشق چه مستم من بیخویشتنم
دست گیریدم تا دست بزلفش نزنم.خاقانی.
خلق خود را بعد از آن بی خویشتن
می فکندند اندر آتش مرد و زن.مولوی.
آن خواجه را در نیمه شب بیداریی پیدا شده
تا روز بر دیوارها بی خویشتن سر میزند.
مولوی (از آنندراج).
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقص کنان می آید.سعدی.
گر خسته دلی نعره زند بر سر کویی
عیبش نتوان گفت که بی خویشتن است آن.
سعدی.
همچو حافظ روز و شب بی خویشتن
گشته ام سوزان و گریان الغیاث.حافظ.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.