بی تاب

معنی بی تاب
(ص مرکب) بیقرار و بی طاقت. (آنندراج). آنکه آرام و قرار ندارد. بی قرار. بی طاقت. (فرهنگ فارسی معین). ناتوان و ضعیف و زبون و ناشکیبا و بی آرام. (ناظم الاطباء) :
بی رتبت تو گردون بیقدر چون زمین
با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر.
مسعودسعد.
هم آخر کار کو بیتاب گردد
هم او هم کنگره پرتاب گردد.نظامی.
جان کمست آن صورت بیتاب را
رو بجو آن گوهر کمیاب را.
مولوی (مثنوی چ خاور ص23).
دلم بر شوخی مژگان بی تاب تو میلرزد
که روز و شب بزیر سایهء تیغ اند آن ابرو.
میرزا بیدل (از آنندراج).
- بی تاب شدن؛ ضعیف و ناتوان و بی آرام شدن. (ناظم الاطباء).
- بی تاب و توان؛ بی آرام و ناتوان.
- بی تاب و توان کردن؛ ناتوان کردن. کم زور کردن. (ناظم الاطباء).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.