بی بی
(اِ) زن نیکو و خاتون خانه را گویند. (برهان). اشکاسمی «بی بی»(1)، طبری «بی بی»(2) ... اص از ترکی شرقی است. (حاشیهء برهان چ معین). زن نیکو و کدبانوی خانه. (آنندراج) (انجمن آرا). خاتون. (منتهی الارب). زن نیکو. (اوبهی). خانم. خاتون. خدیش بانو. کدبانو. بیگم. سیده آغا. ستی. (یادداشت بخط مؤلف):
با زنش گفت خواجه کی بی بی
دل بر این نه که در جهان کیبی.هاتفی.
شیوهء اهل زمانه پیشه کن بگزین غلام
در حضر خاتون و بی بی در سفر اسفندیار.
انوری (از آنندراج).
|| مادربزرگ. مادر مادر یا مادر پدر. جده. (فرهنگ فارسی معین). || بزر. تخم نوغان. (یادداشت بخط مؤلف). || صورتی از صور ورق قمار. ورقی از قمار که بر آن صورت زنی منقوش است. (یادداشت بخط مؤلف). در بازی ورق (گنجفه)، ورقی است که صورت زن (ملکه) بر آن منقوش است. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - bibi.
(2) - bibi.
با زنش گفت خواجه کی بی بی
دل بر این نه که در جهان کیبی.هاتفی.
شیوهء اهل زمانه پیشه کن بگزین غلام
در حضر خاتون و بی بی در سفر اسفندیار.
انوری (از آنندراج).
|| مادربزرگ. مادر مادر یا مادر پدر. جده. (فرهنگ فارسی معین). || بزر. تخم نوغان. (یادداشت بخط مؤلف). || صورتی از صور ورق قمار. ورقی از قمار که بر آن صورت زنی منقوش است. (یادداشت بخط مؤلف). در بازی ورق (گنجفه)، ورقی است که صورت زن (ملکه) بر آن منقوش است. (فرهنگ فارسی معین).
(1) - bibi.
(2) - bibi.