بی آبی
(حامص مرکب) خشکی و خشکسالی : در ولایت نسف بی آبی شد همهء زراعات خراب شد. (انیس الطالبین بخاری). || بی رونقی و بی طراوتی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
قلم در حرف کش بی آبیم را
شفیع آرم بتو بی خوابیم را.نظامی.
|| بی آبرویی :
چند بی آبی نمایی تا مگر
کرده های ما بچاهی افکنی.
عمادی شهریاری.
|| تشنگی :
برون آمد از زیر ابر آفتاب
ز بی آبی اندام خسرو در آب.نظامی.
قلم در حرف کش بی آبیم را
شفیع آرم بتو بی خوابیم را.نظامی.
|| بی آبرویی :
چند بی آبی نمایی تا مگر
کرده های ما بچاهی افکنی.
عمادی شهریاری.
|| تشنگی :
برون آمد از زیر ابر آفتاب
ز بی آبی اندام خسرو در آب.نظامی.