بی آبرویی
(حامص مرکب) رسوایی و بی شرفی و بی اعتباری. (ناظم الاطباء).
- بی آبرویی کردن؛ دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود :
یکی کرده بی آبرویی بسی
چه غم دارد از آبروی کسی.سعدی.
که من بعد بی آبرویی مکن
ادب نیست پیش بزرگان سخن.سعدی.
|| حماقت و گولی. (ناظم الاطباء).
- بی آبرویی کردن؛ دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود :
یکی کرده بی آبرویی بسی
چه غم دارد از آبروی کسی.سعدی.
که من بعد بی آبرویی مکن
ادب نیست پیش بزرگان سخن.سعدی.
|| حماقت و گولی. (ناظم الاطباء).