بهینه
[بِ نَ / نِ] (ص نسبی) گزیده و انتخاب شده. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). گزیده ترین و بهترین چیز. (ناظم الاطباء). || (ص عالی) بهترین. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). نیکوترین چیز. (شرفنامه) :
بهتر رهی بگیر که دو راه پیش تست
سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر.
ناصرخسرو.
عشق است بتا، بهینه تر کیش مرا
نوش است مرا ز عشق تو نیش بتا.سنایی.
مردمان بدو فرقه شدند، الا من بهینهء ایشان بود. (تفسیر ابوالفتوح). و بهینهء هرکس که او را رها کنم و آن علی بن ابیطالب. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز همنشینی صهبا هبا شده ست هبا.
خاقانی.
|| (اِ) هفته. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء) :
صاحبا صد بهینه و مه و سال
بگذرد کز رهی نیاری یاد.
شاکر بخاری (از آنندراج).
|| حلاج و نداف. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء).
بهتر رهی بگیر که دو راه پیش تست
سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر.
ناصرخسرو.
عشق است بتا، بهینه تر کیش مرا
نوش است مرا ز عشق تو نیش بتا.سنایی.
مردمان بدو فرقه شدند، الا من بهینهء ایشان بود. (تفسیر ابوالفتوح). و بهینهء هرکس که او را رها کنم و آن علی بن ابیطالب. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز همنشینی صهبا هبا شده ست هبا.
خاقانی.
|| (اِ) هفته. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء) :
صاحبا صد بهینه و مه و سال
بگذرد کز رهی نیاری یاد.
شاکر بخاری (از آنندراج).
|| حلاج و نداف. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء).