بهانه جو

معنی بهانه جو
[بَ نَ / نِ] (نف مرکب)بهانه جوی. بهانه جوینده. آنکه از پی دست آویز می گردد. بهانه طلب. (فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء) :
یاری بود سخت به آئین و به سنگ
همسایهء تو بهانه جوی و دلتنگ.
فرخی.
جنگش ز جای دیگر و بر من بهانه جوی
مستی ز جای دیگر و بر من همه خمار.
سوزنی.
بر سر پای بود جان، ناز و کرشمه های تو
داد بهانه ها بسی جان بهانه جوی را.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
بهانه جوی تو عرفی نیاز عادت کرد
به آشتی مرو اکنون که صلح هم جنگ است.
عرفی (از آنندراج).
اکنون که چمن چمانه جوی است
می خور که جهان بهانه جوی است.
حمیدالدین بلخی.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.