بوزینه
[نَ / نِ] (اِ) میمون را گویند. (برهان). کنیت میمون که آنرا بفارسی کپی خوانند. بوزینه مخفف ابوزینه. (از غیاث) (آنندراج). پهنانه. (فرهنگ اسدی). ابوخالد. ابوحبیب. ابوخلف. ابوزنه. ابوقشه. ابوقیس. (المرصع). کپی. قرد. حمدونه. شادی. بوزنه. (یادداشت بخط مؤلف) : هرکه بتکلیف کاری کند که سزای آن نباشد بدو آن رسد که بدان بوزینه رسید. (کلیله و دمنه). بوزینه بر چوب نشست و بریدن گرفت. (کلیله و دمنه).
کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع.مولوی.
پس خدا آن قوم را بوزینه کرد
چون که عهد خود شکستند از نبرد.مولوی.
- امثال: بوزینه را با درودگری چه کار.
رجوع به بوزنه و بوزنینه و امثال و حکم دهخدا شود.
کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع.مولوی.
پس خدا آن قوم را بوزینه کرد
چون که عهد خود شکستند از نبرد.مولوی.
- امثال: بوزینه را با درودگری چه کار.
رجوع به بوزنه و بوزنینه و امثال و حکم دهخدا شود.