بوزرجمهر
[زَ مِ](1) (اِخ) نام وزیر انوشیروان(2). (از فهرست ولف). بزرگمهر. (فرهنگ فارسی معین) :
برفتند یکسر پرآژنگ چهر
بیامد بر شاه بوزرجمهر.فردوسی.
بیامد نهم روز بوزرجمهر
پر از آرزو دل پرآژنگ چهر.فردوسی.
رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود.
(1) - در فرهنگ فارسی معین بفتح زا [ زَ مِ ]ضبط داده ولی در فهرست ولف به ضم زا [ زُ مِ ]ضبط شده است. بر اساس پهلوی این کلمه "Vuzurgmitr" (بزرگمهر) می باشد.
(2) - بطوری که از فهرست ولف برمی آید در شاهنامهء فردوسی همه جا «بوذرجمهر» و یک بار هم «بوزرچمهر» آمده است.
برفتند یکسر پرآژنگ چهر
بیامد بر شاه بوزرجمهر.فردوسی.
بیامد نهم روز بوزرجمهر
پر از آرزو دل پرآژنگ چهر.فردوسی.
رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود.
(1) - در فرهنگ فارسی معین بفتح زا [ زَ مِ ]ضبط داده ولی در فهرست ولف به ضم زا [ زُ مِ ]ضبط شده است. بر اساس پهلوی این کلمه "Vuzurgmitr" (بزرگمهر) می باشد.
(2) - بطوری که از فهرست ولف برمی آید در شاهنامهء فردوسی همه جا «بوذرجمهر» و یک بار هم «بوزرچمهر» آمده است.