بوریاباف
(نف مرکب) آنکه بوریا بافد. (آنندراج). سازندهء بوریا. (ناظم الاطباء). بوریاگیر. حصیرباف :
بقدر شغل خود باید زدن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف.نظامی.
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر.سعدی.
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
|| پتل بند و تپنگوی اسباب. (ناظم الاطباء).
بقدر شغل خود باید زدن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف.نظامی.
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر.سعدی.
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
|| پتل بند و تپنگوی اسباب. (ناظم الاطباء).