بنفشه

معنی بنفشه
[بُ / بِ / بَ نَ شَ / شِ] (اِ) گلی باشد معروف و طبیعت آن سرد است در دوم و سوم و معرب آن بنفسج است. (برهان). گیاهی است دوایی، درختش بغایت پست با شاخ های باریک و گلش برنگ کبود میباشد. (غیاث). نام درختی است که گلش کبود و خوشبو میباشد. طبیعت آن سرد و تر و در تبرستان بسیار و خودرو است. (انجمن آرا) (آنندراج). گیاهی بهاری که دارای گلهای کبود و معطر است. (ناظم الاطباء). گیاهی است(1) از تیرهء کوکناریان(2) که دارای برگهای متناوب است. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده است که همه متعلق به نواحی گرم و معتدل نیمکرهء شمالی هستند. گلهایش نامنظم و دارای 5 گلبرگ است که یکی از گلبرگها بنام گلبرگ مقدم دارای مهمیز میباشد. رنگ گلهایش معمو بنفش است و گاهی سفید. این گیاه در ایران بفراوانی و بعنوان گل زینتی در باغچه ها کاشته میشود. گل آن در تداوی بعنوان ملین مورد استعمال دارد. بنفشهء ایران. بنفشه معطر. بنفسج. بنفشهء عطر. (فرهنگ فارسی معین). پهلوی «ونفشک»(3)(هرن آنرا بفتح و کسر و ضم اول خوانده). طبری «ونوشه»(4). مازندرانی کنونی «ونوش»(5). گیلکی «بنفشه»(6). تیرهء بنفشه(7)دارای گل های نامنظم و مهمیزدار است و دو جنس دارد. بنفشهء معطر(8) که گل آن بعنوان ملین بکار رود و دیگر بنفشه سه رنگ یا بنفشهء فرنگی(9) که برای زینت کاشته میشود. (از حاشیهء برهان قاطع چ معین) :
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش نهی گوگرد بفخم.منجیک.
آمد نوروز نو دمید بنفشه
بر تو خجسته بخصم باد مرخشه(10).منجیک.
سرکش بربست رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسایی.
بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان
همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان
مرا بنفشه و لاله بکار نیست که او
بنفشه دارد و زیر بنفشه لاله نهان.فرخی.
از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپید گشت چو دیبای پای رشت.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص206).
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار.
منوچهری.
عروس بهاری کنون از بنفشه
گشن جعد و از لاله رخسار دارد.
ناصرخسرو.
به سبزهء دمنی دل گرای کی گردد
کسی که یابد بوی بنفشهء چمنی.سوزنی.
من چون بنفشه بر سر زانو نهاده سر
زانو بنفشه رنگ تر از لب هزار بار.خاقانی.
داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح
بر نمکش ساختم مردم دیده کباب.خاقانی.
سروبن چون به شصت سال رسید
یاسمن بر سر بنفشه دمید.نظامی.
چون بنفشه زبان از راه قفا بیرون کشیده است. (سندبادنامه ص17).
بی گل رویش در ایام شباب
چون بنفشه سوگواری مانده ام.عطار.
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار.سعدی.
- بنفشه پوش؛ از عالم گل پوش است. (آنندراج). آرایش شده با بنفشه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
لبم ز حرف لبش هست باده نوش هنوز
بود نظارهء خطش بنفشه پوش هنوز.
اسحاق شوکت (از آنندراج).
- بنفشه خط؛ از اسمای معشوق است. (آنندراج). معشوق محبوب. (فرهنگ فارسی معین).
- || (ص) آنکه دارای بروت کبود سیاه رنگ باشد. کبودسبیل. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). بنفشه موی. (آنندراج). و رجوع به همین ترکیب شود.
- بنفشه دل؛ دل سوخته. که دل از غم تیره دارد :
از بس که غم خورم ز سپهر بنفشه رنگ
خاقانی بنفشه دلم خواند روزگار.خاقانی.
- بنفشه زار؛ زمینی که در آن بنفشه روئیده باشد. (فرهنگ فارسی معین) :
بنفشه زار بپوشید روزگار به برف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف.
کسایی.
بنفشه زلفا! گرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا! گرد لالهء رنگین.فرخی.
از خاک و خار و خاره به اردیبهشت ماه
روید بنفشه زار و سمن زار و لاله زار.
سوزنی.
باز سر از شرم چون بنفشه فروبرد
گرد گلش تا بنفشه زار برآمد.سوزنی.
ز بنفشه زار زلفش نفحات عید الا
سوی فخر دین و دولت شه دادگر نیاید.
خاقانی.
گر پیش ما ببوی بنفشه برد نمک
تیغش نمک تن است برنگی بنفشه زار.
خاقانی.
چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم.حافظ.
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند.حافظ.
- بنفشه زلف؛ که زلفش چون بنفشه مرغول، کبود و سیاهرنگ باشد. بنفشه موی :
بنفشه زلف من آن سروقد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم بسلام.فرخی.
غزل سرای شدم بر شکرلبی گل خیز
بنفشه زلفی نسرین بری صنوبرقد.سوزنی.
- بنفشه ستان؛ آنجا که بنفشه روید. بنفشه زار :
خزان قوی شد چون گل برفت، رفت رواست
بنفشه هست(11)؟ بلی با که؟ با بنفشه ستان.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص298).
- بنفشهء طبری؛ بنفشهء مازندرانی :
بمنظر آمد باید که وقت منظر بود
نقاب لاله گشودند و لاله روی نمود
بنفشهء طبری خیل خیل سر بر کرد
چو آتشی که ز گوگرد بردویده کبود.
منجیک.
چون بهم کردی بسیار بنفشهء طبری
باز برگرد و به بستان شو چون کبک دری.
منوچهری.
گل طریست رخت خط بنفشهء طبری
رقم بنفشه و گلبرگ از او شده مرقوم.
سوزنی.
- بنفشه عارض؛ که عارضش رنگ و بوی بنفشه دارد :
سلسله جعدی بنفشه عارضی
کش فریدون افدر و پرویز جد.بوشعیب.
- بنفشه عذار؛ آنکه عذارش چون بنفشه باشد. به رنگ و به شکل بنفشه :
و در موضع سقاه هر خوش پسری، ظریف منظری بنفشه عذاری... کمر بر میان بسته. (جهانگشای جوینی).
- بنفشه فام؛ برنگ بنفشه. بنفشه رنگ :
سلطان اعظم آنکه به تیغ بنفشه فام
اندر دل مخالف دین شد بنفشه کار.خاقانی.
- بنفشهء فرنگی؛ نوعی بنفشه بعنوان گیاه زینتی که در باغچه ها کشت میشود و بمناسبت رنگ گلبرگهایش که بنفش کم رنگ و سفید و بنفش پررنگ هستند بنام بنفشهء سه رنگ نیز موسوم است و دارای پنج کاسبرگ است و رنگ گلهای آن بی نهایت متنوع است. بنفشهء سه رنگ(12). (از فرهنگ فارسی معین) (از لاروس).
- بنفشه کرده؛ برنگ کبود رنگ شده. (ناظم الاطباء).
- بنفشه گون؛ بنفشه رنگ. بنفشه فام :
تیغ بنفشه گونش برد شاخ شر چنانک
بیخ بنفشه بوی دهان شرابخوار.خاقانی.
- بنفشه گون طارم؛ کنایه از آسمان کبود. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) (انجمن آرا). آسمان ارغوانی. (ناظم الاطباء).
- بنفشه گون مهد؛ کنایه از آسمان و زمین. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء).
- بنفشه موی؛ آنکه دارای موهای کبود سیاه باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). آنکه مویش چون بنفشه باشد برنگ و شکل :
به دسته بندی موی بنفشه مویان رو
مرو بباغ چه سنبل کدام مرزنجوش.
ظهوری (از آنندراج).
- بنفشه وار؛ بنفشه گون. بنفشه رنگ. چون بنفشه سرفرونهاده :
یار مرا خط بنفشه وار برآمد
بوی بنفشه ز خط یار برآمد.سوزنی.
بنفشه وار نشستن چه سود سر در پیش
دریغ بیهده خوردن بدان دو نرگس مست.
سعدی.
|| مجازاً موی، زلف :
ز هر سو شاخ گیسو شانه میکرد
بنفشه بر سر گل دانه میکرد.نظامی.
- بنفشه بگرد سمن دمیدن؛ کنایه از قرار گرفتن موهای بناگوش بر گرد رخسار از جهت مشابهت زلف با بنفشه و رخسار با سمن :
منیژه ز خیمه یکی بنگرید
بر آن سروبن روی بیژن بدید
یکی اسب بسته به پیش درخت
منیژه فروماند از کار سخت
برخسارگان چون سهیل یمن
بنفشه دمیده به گرد سمن.فردوسی.
|| گیاهی است که در آب روید. (برهان). گیاهی است که در آب روید و سبز و کبود بود و اندکی بسیاهی زند. برکوع و سجود و ده گوشش نسبت کرده اند. (شرفنامهء منیری). گیاهی را گویند که در آب روید. (ناظم الاطباء).
. Viola odorata(فرانسوی)
(1) - Violette .(لاتینی)
(2) - Papaveracees.
(3) - vanafshak.
(4) - vanusha.
(5) - venush.
(6) - banafsha.
(7) - Violariees.
(8) - Viola odorata. .(لاتینی)
(9) - V. tricolor .
(فرانسوی) Pensee
(10) - ن ل: بر ما فرخنده باد و بر تو مرخشه.
(11) - ن ل: است.
(12) - Pensee.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.