بناء
[بِ] (ع مص) برآوردن خانه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). || زن بخانه آوردن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون) (تاج المصادر بیهقی). || نیکوئی کردن با مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || چسبیدن کمان به زه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || فربه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || رویانیدن و افزودن گوشت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (ع اِ) خانه. ج، اَبنیه. جج، اَبنیات. (منتهی الارب). || (ع ص) بناکرده شده چون خیمه و خانه. (ترجمان القرآن). مبنی. ج، ابنیه. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح نحو) بی اعراب بودن کلمه. (آنندراج). بی اعراب کردن لفظ را. (کشاف اصطلاحات الفنون). بودن آخر کلمه بر یک حالت از سکون و حرکت بدون عامل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عدم تغییر آخر کلمه به اختلاف عوامل. (کشاف اصطلاحات الفنون). || (اصطلاح صرف) هیأتی که برای لفظ بر اثر ترتیب حروف و حرکات و سکنات بحاصل می آید. و آن را صیغه و وزن نیز گویند. و بناء کلمات بنزد علماء ادب سه قسم است: ثلاثی، رباعی، خماسی. چه اگر حروف اصلی کلمه سه حرف باشد ثلاثی و اگر چهار حرف باشد رباعی و اگر پنج حرف باشد خماسی است و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || (اصطلاح فقه) تجدید نکردن تحریمهء آخر است و به اتمام رساندن بقیهء نمازی است که نمازگزار را حدثی در تحریمهء اول بهم رسیده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون).