بلاله
[بُ لَ] (ع اِ) تری. نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تری. (دهار). || بقیهء مودت. (منتهی الارب): طویت فلانا علی بلالته؛ تحمل او را کردم با وجود بدی و عیبی که در او بود، یا با او مدارا کردم در حالی که بقیه ای از مودت و دوستی در وی بود. بَلاله. بُلّه. رجوع به بُله شود.