بلاده
[بَ دَ] (ع مص) سست و کندخاطر گردیدن. (از منتهی الارب).کند شدن فهم. (المصادر زوزنی). کند شدن. (تاج المصادر بیهقی). کند شدن و کاهل شدن. (دهار). ضد ذکاوت و فطنت. (از اقرب الموارد). || وانداشتنِ جنبانیدن و تحریک، دابه را به فعالیت: بلد الجمل، الحمار؛ جنبانیدن و تحریک، جمل و حمار را به فعالیت وانداشت. (از ذیل اقرب الموارد از لسان).