بغداد
[بَ] (اِخ) باغ داد. (برهان). مدینه السلام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (دمشقی). دارالسلام. (دمشقی) (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء لغت نامه). مدینه المنصور. زوراء. حِمی الخلافه. بغذاذ. بغذاد. بغدان. بغدین. مغدان؛ اشتقاق و معنی کلمهء بغداد: در هنگام حملهء سارگون (714 ق . م.) در ضمن نامهای اشخاص و اماکن ایرانی که به ثبت رسیده است یکی کلمهء «بیت بگی» است که حدس زده میشود در ترجمهء بزبان سامی بصورت «بیت الی» یعنی «خانهء خدا». (نام یکی از مناطق مادیها) درآمده باشد و کمرون معتقد است که کلمهء (بیگ) در این کلمهء مرکب از کلمات ایرانی زمان کاسیهاست و نظر این دانشمند صحت عقیدهء اعراب را که کلمهء بغداد را مرکب از «بغ» و «داد» فارسی میدانستند تأیید میکند. ریشهء کلمهء بغ؛ کلمهء بغ از کلمهء هند و ایرانی «بهگ» است که بین اقوام هند و ایرانی قبل از جدایی بکار میرفته. این کلمه در «ودا» «بهگ» و در کتیبه های شاهان هخامنشی «بگ» و در اوستا «بغ» آمده است و در همهء صورتها معنی واحد (خدا) دارد. جانسن میگوید: کلمهء هندو اروپائی بهگو (بواو مجهول) بمعنی خداست. این کلمه در فارسی باستان «بگ» و در اوستا «بغ» و در فارسی میانه «بغ» و در نوشته های تورفان «بگیستوم» و در سانسکریت «بهگ» و در زبان اسلاوها «بوگو» (واو اول مجهول) است. کلمهء «بغ» بمعنی بخشندهء نیکیها، روزی دهنده، بزرگ، نیکوکار، و در اوستا بمعنی برخوردار از نصیب نیکو و بخشنده بکار رفته است. (نقل بمعنی از کتاب بحثی در باب کلمهء بغداد اثر توفیق وهبی ترجمهء سید علی رضا مجتهدزاده چ دانشگاه مشهد صص6-9). نام بغداد(1) که امروزه عرب آنرا اغلب بُغداد(2) تلفظ کند بی شک ایرانی است مرکب از بغ + داد بمعنی خدا داده [ عطیهء ملک (مفاتیح) ] در قرون وسطی صور مختلف این نام وجود داشته و شکل بغدان(3)بیشتر استعمال میشده است. (دایره المعارف اسلام). این شهر را منصور دومین خلفیهء عباسی در کنار دجله (در محل آبادیی بهمین نام) از سنگهای ویرانهء تیسفون پایتخت ساسانیان و سلوکیه پایتخت سلوکیان و اشکانیان بنا کرده و مقر حکومت خویش ساخت. («یوستی» از حاشیهء برهان قاطع چ معین). نام شهر مشهور. (سروری). نام شهری است از عراق عرب و اصل آن باغ داد بوده است، بسبب آنکه هر هفته یکبار انوشیروان در آن باغ بارعام دادی و دادرسی مظلومان کردی، و بکثرت استعمال بغداد شده است. (برهان) (از آنندراج) (از غیاث). در اصل دهی بوده بنام بت (بغ) چنانکه از اصمعی نقل کرده اند که معنی بغداد عطیه الصنم، و بعضی گویند در اصل باغ داد بوده چه جای دادرسی نوشیروان بود. (از رشیدی). خداداد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به انجمن آرا و فرهنگ نظام و مؤید الفضلاء شود. شهری عظیم است [ بعراق ] و قصبهء عراق است و مستقر خلفاست و آبادانترین شهری است اندر میان جهان و جای علماست و خواسته بسیار است و منصور کرده است اندر روزگار اسلام و رود دجله اندر میان وی بگذرد و بر دجله پلی است از کشتیها کرده و از وی جامه های پنبه و ابریشم و آبگینه های مخروط و آلاتهای مدهون خیزد و روغنها و شرابها و معجونها خیزد که بهمهء جهان ببرند. (حدودالعالم) : و از موصل راه گردانیدن و ببغداد باز شدن... [ حسنک وزیر ]. (تاریخ بیهقی)... قرار بر آن گرفت که آن خلعت که حسنک استده بود... با رسول ببغداد فرستد تا بسوزند. (تاریخ بیهقی).
هر روز دجله دجله ببارم من از دو چشم
کو طرفه طرفه گل شکفاند به بوستان
زان دجله دجلهء بغداد دردمند
زان طرفه طرفهء بغداد ناتوان.
ادیب صابر (از انجمن آرا).
خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
که کس نشان ندهد در جهان چنان کشور
انوری (از انجمن آرا).
بیاد حضرت تو یوسفان مصر سخن
مدام جام معانی کشند تا بغداد.خاقانی.
مستمعی گفت ها صفاوت بغداد
چند صفت پرسی از صفای صفاهان.
خاقانی.
خاقانیا ز بغداد اهل وفا چه جویی
کز شهر قلبکاران این کیمیا نخیزد.خاقانی.
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت.
سعدی (بوستان چ شوریده ص89).
بر آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد.
(گلستان).
بر در هر دکان طرائف بغداد و خزهای کوفه. (ترجمهء محاسن اصفهان ص53).
عراق و فارس گرفتی بشعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است.
حافظ.
سینه گو شعلهء آتشکدهء فارس بکش
دیده گو آب رخ دجلهء بغداد ببر.حافظ.
و رجوع به کامل ابن اثیر ج6 و لغات تاریخیه و جغرافیهء ترکی و اخبارالدوله السلجوقیه و ضحی الاسلام ج ث و معجم البلدان و حبیب السیر چ خیام و قاموس الاعلام ترکی و مرآت البلدان ج1 و تاریخ اسلام و تاریخ گزیده و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج1، 2، 5 و معرب جوالیقی و نزهه القلوب و سفرنامهء ابن بطوطه و ایران باستان شود. || نام خط دویم از جام جم. (برهان). نام یکی از خطوط سبعه جام کیخسرو بوده. (انجمن آرا). نام خطی از خطوط جام جم. (سروری). خطی است از خطوط جام کیخسرو. (رشیدی). خطی از خطوط جام جم که آنرا جام جهان نما گفتندی. نام خط دوم است از خطوط جام جمشید، گویند جمشید پادشاه افسانه ای ایران بعد از انکشاف شراب جامی ساخت که در آن هفت خط بوده بنام هفت شهر ایران و به هر یک از اهل بزمش موافق استعدادش تا خطی شراب میداده. (فرهنگ نظام) :
دجله دجله تا خط بغداد جام
می دهید و از کسان یاد آورید.
خاقانی (از سروری) (از شعوری).
وقت صبح است و لب دجله و انفاس بهار
ای پسر کشتی می تا خط بغداد بیار.
سلمان ساوجی (از شرفنامهء منیری)(4).
|| کهنه و خراب. (آنندراج) (غیاث). || کنایه از پیالهء شراب که پر و مالامال باشد. (آنندراج) (غیاث). || به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. (آنندراج).
(1) - Baghdad.
(2) - Bughdad.
(3) - Baghdan. (4) - در انجمن آراء چنین است: روز عید است و لب دجله و انقاس...
هر روز دجله دجله ببارم من از دو چشم
کو طرفه طرفه گل شکفاند به بوستان
زان دجله دجلهء بغداد دردمند
زان طرفه طرفهء بغداد ناتوان.
ادیب صابر (از انجمن آرا).
خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
که کس نشان ندهد در جهان چنان کشور
انوری (از انجمن آرا).
بیاد حضرت تو یوسفان مصر سخن
مدام جام معانی کشند تا بغداد.خاقانی.
مستمعی گفت ها صفاوت بغداد
چند صفت پرسی از صفای صفاهان.
خاقانی.
خاقانیا ز بغداد اهل وفا چه جویی
کز شهر قلبکاران این کیمیا نخیزد.خاقانی.
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت.
سعدی (بوستان چ شوریده ص89).
بر آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد.
(گلستان).
بر در هر دکان طرائف بغداد و خزهای کوفه. (ترجمهء محاسن اصفهان ص53).
عراق و فارس گرفتی بشعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است.
حافظ.
سینه گو شعلهء آتشکدهء فارس بکش
دیده گو آب رخ دجلهء بغداد ببر.حافظ.
و رجوع به کامل ابن اثیر ج6 و لغات تاریخیه و جغرافیهء ترکی و اخبارالدوله السلجوقیه و ضحی الاسلام ج ث و معجم البلدان و حبیب السیر چ خیام و قاموس الاعلام ترکی و مرآت البلدان ج1 و تاریخ اسلام و تاریخ گزیده و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج1، 2، 5 و معرب جوالیقی و نزهه القلوب و سفرنامهء ابن بطوطه و ایران باستان شود. || نام خط دویم از جام جم. (برهان). نام یکی از خطوط سبعه جام کیخسرو بوده. (انجمن آرا). نام خطی از خطوط جام جم. (سروری). خطی است از خطوط جام کیخسرو. (رشیدی). خطی از خطوط جام جم که آنرا جام جهان نما گفتندی. نام خط دوم است از خطوط جام جمشید، گویند جمشید پادشاه افسانه ای ایران بعد از انکشاف شراب جامی ساخت که در آن هفت خط بوده بنام هفت شهر ایران و به هر یک از اهل بزمش موافق استعدادش تا خطی شراب میداده. (فرهنگ نظام) :
دجله دجله تا خط بغداد جام
می دهید و از کسان یاد آورید.
خاقانی (از سروری) (از شعوری).
وقت صبح است و لب دجله و انفاس بهار
ای پسر کشتی می تا خط بغداد بیار.
سلمان ساوجی (از شرفنامهء منیری)(4).
|| کهنه و خراب. (آنندراج) (غیاث). || کنایه از پیالهء شراب که پر و مالامال باشد. (آنندراج) (غیاث). || به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. (آنندراج).
(1) - Baghdad.
(2) - Bughdad.
(3) - Baghdan. (4) - در انجمن آراء چنین است: روز عید است و لب دجله و انقاس...