بطالت
[بَ/ بِ لَ] (ع اِمص) بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام) :
جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است
جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است.
سعدی (غزلیات).
بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد.حافظ.
خان مزبور از راه بِطالَت اظهار بَطالَت نموده... (درهء نادره چ 1341 ه . ش. انجمن آثار ملی ص400). و رجوع به مرآت الخیال ص332 شود.
جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است
جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است.
سعدی (غزلیات).
بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد.حافظ.
خان مزبور از راه بِطالَت اظهار بَطالَت نموده... (درهء نادره چ 1341 ه . ش. انجمن آثار ملی ص400). و رجوع به مرآت الخیال ص332 شود.