برودت
[بُ دَ] (اِمص) بروده. سردی. (غیاث). خنکی. مقابل حرارت. مقابل گرمی :
گفتم که از برودت ایام جای ساخت
گفتا که از حرارت جنبش گزید فر.
ناصرخسرو.
جسم هوا را بوسیلت برودت... فرستاد. (سندبادنامه ص 2). || کدورت و نقار. (ناظم الاطباء). سردی. بی مهری. و رجوع به کدوره شود.
گفتم که از برودت ایام جای ساخت
گفتا که از حرارت جنبش گزید فر.
ناصرخسرو.
جسم هوا را بوسیلت برودت... فرستاد. (سندبادنامه ص 2). || کدورت و نقار. (ناظم الاطباء). سردی. بی مهری. و رجوع به کدوره شود.