برگرداندن
[بَ گَ دَ] (مص مرکب)برگردانیدن. باژگونه کردن. منقلب کردن. اعاده دادن. برعکس کردن. رجوع به گرداندن شود.
- برگرداندن انبار؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.
- برگرداندن دکان یا مغازه و غیره؛ سیاهه کردن تمام اشیاء آن به وزن و به زرع و گاهی هم به قیمت. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- روی برگرداندن؛ اعراض کردن. روی برتافتن. ادبار کردن. مقابل اقبال کردن :
چو دولت روی برگرداند از راه
همه کاری نه بر موقع کند شاه.نظامی.
و رجوع به «برگردانیدن» و «روی» شود.
|| قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن.
- برگرداندن انبار؛ قپان کردن و کشیدن موجودی انبار را از گندم و جو و غیره تا وزن حقیقی آن معلوم شود.
- برگرداندن دکان یا مغازه و غیره؛ سیاهه کردن تمام اشیاء آن به وزن و به زرع و گاهی هم به قیمت. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- روی برگرداندن؛ اعراض کردن. روی برتافتن. ادبار کردن. مقابل اقبال کردن :
چو دولت روی برگرداند از راه
همه کاری نه بر موقع کند شاه.نظامی.
و رجوع به «برگردانیدن» و «روی» شود.
|| قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن.