برتنگ
[بَ تَ] (اِ مرکب) تنگ زبرین ستور. (یادداشت مؤلف). تنگ دوم باشد از دو تنگ زین و بمعنی تنگ بالا است که آنرا زبرتنگ نیز خوانند. (آنندراج) (برهان). تنگ دویم از زین اسب. (ناظم الاطباء) :
بگسلد بر اسب عشق عاشقان برتنگ صبر
چون کشد بر چنگ خویش از موی اسب او تنگ تنگ.
منوچهری.
یک ران ترا خم فلک زین
طوقش قمر و مجره برتنگ.
شرف شفروه (آنندراج).
ز دودمان جلال تو آسمان طفلی است
فکنده دایهء صنعش زکهکشان برتنگ.
رکن الدین.
|| نوار مانندی که از کرباس و غیره دوزند و بر گهوارهء اطفال نصب کنند و طفل را بدان در گهواره بندند. (برهان) (ناظم الاطباء). بربند. رجوع به بربند شود. || مرغ ماهیخوار که بوتیمار نیز گویند. || نوعی از پارچهء کم رنگ. (ناظم الاطباء). || نوعی از پارچهء کم عرض. (برهان) :
صوفک و خاصک و تن جامه و بیت و برتنگ
کلی و کلفتن و سالو و روسی انصار.
نظام قاری (دیوان ص15).
صوف بنگر که سجیف قدک و برتنگ است
شاه پیوند بامثال سپه کرد نکرد.
نظام قاری (دیوان ص59).
بزاز رخت تا تو مرنجی ز بیش و کم
برتنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ.
نظام قاری (دیوان ص89).
حال برتنگی بگفتم شمه ای
جستمش سررشته ای ز آغاز کار.
نظام قاری (دیوان ص29).
برتنودن.
[بَ تَ دَ] (مص مرکب) تنودن. رجوع به تنودن شود.
بگسلد بر اسب عشق عاشقان برتنگ صبر
چون کشد بر چنگ خویش از موی اسب او تنگ تنگ.
منوچهری.
یک ران ترا خم فلک زین
طوقش قمر و مجره برتنگ.
شرف شفروه (آنندراج).
ز دودمان جلال تو آسمان طفلی است
فکنده دایهء صنعش زکهکشان برتنگ.
رکن الدین.
|| نوار مانندی که از کرباس و غیره دوزند و بر گهوارهء اطفال نصب کنند و طفل را بدان در گهواره بندند. (برهان) (ناظم الاطباء). بربند. رجوع به بربند شود. || مرغ ماهیخوار که بوتیمار نیز گویند. || نوعی از پارچهء کم رنگ. (ناظم الاطباء). || نوعی از پارچهء کم عرض. (برهان) :
صوفک و خاصک و تن جامه و بیت و برتنگ
کلی و کلفتن و سالو و روسی انصار.
نظام قاری (دیوان ص15).
صوف بنگر که سجیف قدک و برتنگ است
شاه پیوند بامثال سپه کرد نکرد.
نظام قاری (دیوان ص59).
بزاز رخت تا تو مرنجی ز بیش و کم
برتنگ را گشوده و کتان فراخ و تنگ.
نظام قاری (دیوان ص89).
حال برتنگی بگفتم شمه ای
جستمش سررشته ای ز آغاز کار.
نظام قاری (دیوان ص29).
برتنودن.
[بَ تَ دَ] (مص مرکب) تنودن. رجوع به تنودن شود.