برات

معنی برات
[بَ] (از ع، اِ) (از عربی براءه) نوشته ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حکام حوالهء وجهی دهد. (فرهنگ فارسی معین). نوشته ایکه دولت به خزانه دار خود برای دریافت وجه و جز آن حواله می کند. چک. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل «براءه» آرد: کاغذ نوشتهء تنخواه که بموجب آن از خزانه زر طلب بدست می آید و بمعنی تنخواه مجاز است... و با لفظ نوشتن و کردن و دادن و گرفتن و ستدن و آوردن و زدن و شدن و راجع شدن و برگشتن و قبول ناشدن تنخواه و زر بوصول نیامدن مستعمل و با لفظ راندن کنایه از دفتر گذراندن... (آنندراج). رقعهء زر. (لغت محلی شوشتر). به پارسی چک خوانند و... عربی است. (انجمن آرا). حواله. حوالهء کتبی. چک. صک. (یادداشت مؤلف). لفظ فارسی است، کاغذ نوشته ای که بموجب آن از خزانه زر بدست آید و با لفظ نوشتن و کردن و دادن و گرفتن و آوردن و زدن و شدن مستعمل. (بهار عجم، از غیاث اللغات). در عرف بازرگانان بمعنی نوشته ای که بواسطهء آن دولت بر خزانه یا بر حکام یا تاجری دیگر حوالهء وجهی دهد و آن را به بروات جمع بندند و آن عربی است و در اصل «براءه» بوده است بمعنی بری الذمه گردیدن از دین، و صواب در جمع آن «براءات» یا «براوات» است. (قزوینی، از حاشیهء برهان چ معین). گویندگان فارسی به اعتبار حوالهء مکتوب هر حواله و یا وارد معنوی را نیز برات اصطلاح کرده اند :
ز اندروایی ار خواهی نجاتی
ترا باید ز جود او براتی.شاکر بخاری.
شد از رنج و از تشنگی شاه مات
چنین یافت از چرخ گردون برات.فردوسی.
هر کس بقدر خویش گرفتار محنت است
کس را نداده اند برات مسلمی.
ابوالفرج سگزی.
من که بوسهلم لشکر را بر یکدیگر تسبیب کنم و براتها بنویسند تا این مال مستغرق شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص258). گفت (مسعود) ما به شکار ژه خواهیم رفت... چون ما حرکت کردیم بگو تا براتها بنویسند پس از رفتن وی (مسعود) براتها روان شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص260).
هر عطا کاندر برات وعده افتد بی گمان
آن عطا نبود که باشد مایهء رنج و عنا.
سنایی.
برات بقا باد بر دست عمرش
نه عمری که تا حشر پایان نماید.خاقانی.
دلا با عشق پیمان تازه گردان
برات عشق بر جان تازه گردان.خاقانی.
سخن برای زبان در غلاف کام کشد
کجا برات نویسند نام و نافش را.خاقانی.
ز کلک مشک نثارت همه دعاگویان
بزر و سیم بخازن همی برند برات.سوزنی.
روز قیامت که برات آورند
بادیه را در عرصات آورند.نظامی.
شبی دمسرد چون دلهای بی سوز
برات آورده از شبهای بی روز.نظامی.
خلایق را برات شادی آورد
ز دوزخ نامهء آزادی آورد.نظامی.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند.حافظ.
حاکم آمل از بهر سراج الدین قمری براتی نوشت بر دهی که نام آن پس بود. (از منتخب عبید زاکانی ص 146).
- برات آزادی؛ خط آزادی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- برات آور؛ آورندهء حواله :
درو ره نیابد برات آوری
هزار آفرین بر چنان داوری.نظامی.
- برات بر شاخ آهو، کنایه از دروغ گفتن و -وعدهء دروغ کردن.؛ (برهان) (آنندراج). وعدهء دروغ... (ناظم الاطباء) :
ستانند شیران برای حیات
به رمح تو بر شاخ آهو برات.
ظهوری (آنندراج).
- برات بر یخ؛ برات بسوی یخ، کنایه از حوالهء تنخواه بر جایی که حاصل نداشته باشد. (از آنندراج).
- برات پیروزی؛ حوالهء فتح. مژدهء نصرت :
تویی آن کز برات پیروزی
یک بیک خلق را دهی روزی.نظامی.
- برات راجع شدن؛ برات برگشتن. حواله نکول گردیدن :
نیست ممکن که بصد تیغ دو دم برگردد
خط شب رنگ براتی است که راجع نشود.
(از آنندراج).
- برات به توقیع کسی راندن؛ با حکم و امضاء کسی حواله کردن و از دفتر گذراندن :
مگر هوای تو اصل حیات شد که بقا
برات عمر بتوقیع او همی راند.
انوری (از آنندراج).
- برات شدن؛ حواله شدن.
- برات شدن چیزی به دل کسی؛ یا به دل کسی برات شدن، به دل وی خطور کردن. الهام شدن: به دلم برات شده بود که آن شب واقعهء خطرناکی روی میدهد. (از فرهنگ فارسی معین).
- برات کسی بر یخ نوشتن؛ مأیوس ساختن کسی را. (آنندراج) (مجموعهء مترادفات). رجوع به ترکیب برات بر یخ شود.
-امثال: زور قبض و برات نمیخواهد.
|| (اصطلاح بانکی) نوشته ای است که بموجب آن شخص بدیگری دستور دهد که مبلغی را به رؤیت یا بوعده در وجه یا به حواله کرد خود یا شخص ثالث یا به حواله کرد او بپردازد. (فرهنگ فارسی معین) (دایره المعارف فارسی). برات از اسناد مهم تجارتی است و قانون تجارت مزایایی برای آن قائل شده است. (دایره المعارف فارسی).
- برات خارج (اصطلاح بانکی)؛ برات حوالهء خارج مملکت. (فرهنگ فارسی معین).
- برات داخله (اصطلاح بانکی)؛ برات حوالهء داخل مملکت. (فرهنگ فارسی معین).
- برات دار؛ کسی که دارای برات باشد و حواله دار و سنددار. (ناظم الاطباء).
- برات کردن؛ حواله کردن بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی. (فرهنگ فارسی معین).
- براتکش (اصطلاح بانکی)؛ کسی که برات بحواله بانک یا تاجری نویسد. محیل. (فرهنگ فارسی معین). حواله کننده.
- برات گیر؛ (اصطلاح بانکی)؛ کسی که برات را برای او فرستند تا پول آنرا بپردازد، محالٌ علیه. (فرهنگ فارسی معین).
- برات وصولی (اصطلاح بانکی)؛ براتی. رجوع به براتی شود. (فرهنگ فارسی معین).
- تصفیهء برات (اصطلاح بانکی)؛ تفریغ حساب یک برات. (فرهنگ فارسی معین).
- موعد برات (اصطلاح بانکی)؛ موقع پرداخت وجه برات. (فرهنگ فارسی معین).
- نزول برات (اصطلاح بانکی)؛ نزولی که بیک برات تعلق میگیرد. (فرهنگ فارسی معین).
|| سند. || دستاویز. || مکتوب عنایت شده ای در آزادی. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح ورزشی) یکی از فنون کشتی است که در خاک و سرپا بکار میرود به این ترتیب که کشتی گیر خم شده سر خود را بطرف شکم حریف قرار داده سپس از بالا دو بازو یا یک بازوی حریف را در زیر بغل خود گرفته او را بزمین میکشاند و آن بر دو نوع است 1 - برات سرپا. 2 - برات توی خاک. (فرهنگ فارسی معین).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.