بخش

معنی بخش
[بَ] (اِ)(1) حصه و بهره. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). بهره و حصه و قسمت و نصیب. (ناظم الاطباء). حصهء مردم و قسمت. برخ. بهر. بهره. (از شرفنامهء منیری). حصه و نصیب. (غیاث اللغات). سهم. قسم. قسمت. رسد. جزء. پاره. بعض. قطعه. حصه. قسط. نصیب. نصیبه. شقص. حظ. تیر. لخت. بهر. بهره. (از یادداشتهای مؤلف) :
ز آهو همان کش سپید است موی
چنین بود بخش تو ای نامجوی.فردوسی.
همان بخش ایرج از ایران زمین
که دادش فریدون باآفرین.فردوسی.
ز جیحون همی تا سر مرز تور
از آن بخش گیتی ز نزدیک و دور.
فردوسی(2).
این همی گوید بخش تو چه آمد بنمای
آن همی گوید قسم تو چه آمد بشمر.فرخی.
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی
هر بخش او همی چو جهانیست مستقیم
هر هندسی ازو چو سپهریست مستوی.
فرخی.
که زد پرگار این گنبد که پرداخت
بهفت و دو و ده بخش مدور.ناصرخسرو.
از آن وقت باز عادت شد که دو بخش مردان را بود و یک بخش زنان را و همچنین بود تا روز قیامت. (قصص الانبیاء ص24). و از آن پادشاهزادگان کی با او بودند هر قومی را سری کرد و یک بخش خویشتن را جدا کرد. (فارسنامهء ابن البلخی ص80). هر سال آفتاب را بدوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز. (نوروزنامه). کمان را از صورت بخشهاء فلک برداشته اند. (نوروزنامه). و باز به تضعیف بررفته اند تا بشانزده، هر خانه ای به سه بخش. (نوروزنامه).
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر.
سوزنی.
انده دنیا مخور ای خواجه خیز
گر تو خوری بخش نظامی بریز.نظامی.
|| (اِمص) بخشش. (از ولف). مادهء مضارع به معنی اسم مصدر. جود :
جهانی سراسر بدو گشت شاد
چه نیکو بود شاه با بخش و داد.فردوسی.
به بخش و به دانش به فر و هنر
نبد تا جهان بد چنو(3) نامور.فردوسی.
چنانی گوی بود فرخ نژاد
جوان و جهانجوی و با بخش و داد.
فردوسی.
روز بزم از بخش مال و روز رزم از نعل خنگ
روی دریا کوه و روی کوه چون دریا کند.
منوچهری.
|| بخت. (فرهنگ فارسی معین). سرنوشت. تقدیر. (از ولف). قسمت و قضا. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 104) :
مترسید از نیزه و تیر و تیغ
که از بخش ما نیست روی گریغ.دقیقی.
به آوردگه رفت(4) چون پیل مست
تو گفتی مگر طوس اسپهبد است
بدین سان همی گشت پیش سپاه
نبد آگه از بخش خورشید و ماه.دقیقی.
چنین آمدم بخش از روزگار
تو جان و تن من بزنهار دار.فردوسی.
همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخش خورشید و ماه.فردوسی.
ز بخش جهان آفرین بیش و کم
نباشد مپیمای برخیره دم.فردوسی.
چنین است بخش سپهر روان
یکی زو توانا دگر ناتوان.اسدی.
چنین گفت اثرط که یکبار نیز
بکوشیم تا بخش یزدان چه چیز.
(گرشاسب نامه چ یغمایی ص247).
مجو آز و از دل خردمند باش
به بخش خداوند خرسند باش.
(گرشاسب نامه).
ز بخشیدن چه عجز آمد نگارندهء دو گیتی را
که نقش از گوهران دانی و بخش از اختران بینی.
سنایی.
-امثال: از بخش گزیر نیست. (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 104).
|| موهبت (ایزدی). (فرهنگ فارسی معین). موهبت الهی. فر. (یادداشت مؤلف) :
که با فر و برز است و بخش و خرد
همی راستی را خرد پرورد.فردوسی.
|| (اِمص) تقسیم. (یادداشت مؤلف). قسمت کردن :
نبودش(5) پسندیده بخش پدر
که دادش بکهتر پسر تخت زر.فردوسی.
|| یکی از اعمال اربعهء حساب، تقسیم(6). رجوع به تقسیم شود. || (اِ) برج (خواه برج کبوتر، خواه برج قلعه و خواه برج فلک). (از برهان قاطع). برج. کبوترخان. برج فلک. (ناظم الاطباء). برج فلکی. (یادداشت مؤلف) :
چو پیدا شد آن چادر عاج گون
خور از بخش دوپیکر آمد برون.
فردوسی (از یادداشت مؤلف).
|| ماهی که بعربی حوت گویند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (فرهنگ سروری). || بخشِ؛ بهرِ. برایِ. در لهجهء قزوینیان: بَخشِ تو، بخش من و غیره؛ برای تو، برای من و جز آن. (یادداشت مؤلف). || مجموعهء کشتیهای جنگی که بفرماندهی یک نفر است. (واژه های فرهنگستان)(7). || باب. فصل (در کتاب و جز آن). (از یادداشت مؤلف). || قسمت کوچکی از یک شهر: بخشِ یکِ تهران. (از فرهنگ فارسی معین). || واحدی در تقسیمات اداری کشور و آن شامل چند دهستان است و هر شهرستان شامل چند بخش است. (فرهنگ فارسی معین). || (نف مرخم) بخشنده و عطاکننده و تقسیم کننده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- آرام بخش.؛ آرامش بخش. آرزوبخش :
بنالم کآرزوبخشی ندارم
بگریم کآشنارویی ندارم. خاقانی.
آزادی بخش. آسایش بخش. اطمینان بخش. الهام بخش. امیدبخش. تاج بخش. تسلی بخش. تسلیت بخش. جان بخش. جرم بخش. جهان بخش. حیات بخش. خاتمه بخش. خطابخش. خلاص بخش. خواسته بخش. دادبخش. دوابخش. ذوق بخش. راحت بخش. رضایت بخش. روان بخش. روح بخش. روش بخش :
روش بخش پرگار جنبش پذیر.نظامی.
روشنی بخش. رهایی بخش. زربخش. زینت بخش. زیان بخش. سربخش. سروربخش. سعادت بخش. سودبخش. شفابخش. ضیابخش. عطابخش. عَلَم بخش. عافیت بخش. فرح بخش. فیض بخش. فریادبخش. کام بخش. گناه بخش. گنج بخش. گنه بخش. گهربخش. لذت بخش. لقمه بخش. مال بخش. مسرت بخش. ملک بخش. نجات بخش. نوربخش. نوش بخش :
قدح شکرافشان و می نوش بخش.نظامی.
نیروبخش. هوش بخش :
دگر باره زد نسبت هوش بخش.نظامی.
هیجان بخش. || (ن مف مرخم) در ترکیباتی نظیر: خدابخش، یزدان بخش، معنی مفعولی دارد یعنی بخشیدهء خدا، بخشیدهء یزدان.
(1) - در پهلوی baxsh (تقدیر. سرنوشت)، در پازند breh، اوستا bray (بارتولمه)، پهلوی brin britan، فارسی (بُریدن)، همریشهء بهر (نیبرگ). بارتولمه بخش را از ریشهء bagاوستایی (تعیین کردن. مقرر داشتن. موافقت کردن) دانسته است. (از حاشیهء برهان قاطع چ معین).
(2) - مرحوم دهخدا در یادداشتی آورده اند: در تداول فردوسی یک بخش یا بخشی یعنی نیم و نصف و دو بخش یعنی دو ثلث و سه بخش یعنی سه ربع و غیره و همچنین در بهر و بهره و پاس و امثال آن.
(3) - سلطان محمود.
(4) - پسر گشتاسب.
(5) - سلم را.
(6) - Division. (7) - این کلمه را فرهنگستان بجای Escadreاختیار نموده است.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.