بخار
[بُ] (ع اِ) علم و فضل. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). بسیارعلم و بخارا از آن مشتق است... چون در آن شهر عالم و فاضل بسیار بوده اند. (از فرهنگ جهانگیری). بلغت زند علم و فضل و دانش. (ناظم الاطباء) :
فخر کند روزگار تو به تو زیرا
کاصل بزرگی توئی و اصل بخاری.فرخی.
رجوع به بخاری شود. || غنجار بود یعنی گلگونه. (فرهنگ اسدی) :
باغ را هر سال چون حورا بیاراید به زیب
این بر آن سازد بهار و او برآن مالد بخار.؟
فخر کند روزگار تو به تو زیرا
کاصل بزرگی توئی و اصل بخاری.فرخی.
رجوع به بخاری شود. || غنجار بود یعنی گلگونه. (فرهنگ اسدی) :
باغ را هر سال چون حورا بیاراید به زیب
این بر آن سازد بهار و او برآن مالد بخار.؟