بجا گذاشتن
[بِ گُ تَ] (مص مرکب)(1)بر جای نهادن. باقی گذاشتن. باقی نهادن. گذاشتن و رفتن. بجا ماندن. (آنندراج). بر جای نهادن :
فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت
کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت.بابا فغانی.
و رجوع به «جا» و رجوع به گذاشتن شود.
(1) - از: ب + جا + گذاشتن.
فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت
کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت.بابا فغانی.
و رجوع به «جا» و رجوع به گذاشتن شود.
(1) - از: ب + جا + گذاشتن.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول